مترادف فریب دادن : بازی دادن، فریفتن، گول زدن
فریب دادن
مترادف فریب دادن : بازی دادن، فریفتن، گول زدن
فارسی به انگلیسی
to deceive
cheat, cozen, deceive, delude, dupe, entice, fool, fox, mislead
فارسی به عربی
احتیال , احمق , اخدع , خدعة , دندنة , ضلل
مترادف و متضاد
خرفت کردن، گول زدن، دست انداختن، فریب دادن
گول زدن، فریفتن، فریب دادن، خدعه کردن، جر زدن، مغبون کردن
گول زدن، اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن، مغبون کردن، پا زدن
گول زدن، فریب دادن، کلاهبرداری کردن
مسخره کردن، فریب دادن، دست انداختن شخص، لطیفه زدن، گمراه کردن
گدایی کردن، فریب دادن، خاموش و عبوس نشستن، ترشرو بودن، زیر لب گفتن
اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن
اغفال کردن، فریب دادن، چشم بندی کردن
صدا کردن، فریب دادن، وزوز کردن، زمزمه کردن، همهمه کردن، در فعالیت بودن
فریب دادن، ضربت زدن
فریب دادن، بامبول زدن
فریفتن، فریب دادن، مغبون کردن
گول زدن، فریب دادن، مغبون کردن، شعبده بازی کردن
فریب دادن، پنهان کردن، خشکه مقدس بودن، بر روی خود نیاوردن، دورویی کردن
فریب دادن، مغلطه کردن، گمراه کردن، مشتبه کردن، باشتباه انداختن
گول زدن، فریفتن، فریب دادن، به جیب ریختن
فریب دادن، کم دادن، کم تحویل دادن
بازیدادن، فریفتن، گولزدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) گول زدن فریفتن .
فرهنگ معین
( ~ . دَ ) (مص م . ) گول زدن ، فریفتن .
لغت نامه دهخدا
فریب دادن. [ ف ِ / ف َ دَ ] ( مص مرکب ) فریفتن. گول زدن. مقابل فریب خوردن :
نیز فریبم ندهد طمع و جمع
نیز حجابم نشود بود و باد.
مرا فریب مده ، رنگ و بوی باده بیار.
نیز فریبم ندهد طمع و جمع
نیز حجابم نشود بود و باد.
خاقانی.
بصبح وشام که گلگونه ای و غالیه ای است مرا فریب مده ، رنگ و بوی باده بیار.
خاقانی.
پیشنهاد کاربران
رنگ کردن
فریب دادن گول زدن کلابرداری
خدع
اغفال
دخمسه
حقه/حقه ای سوار کردن
کلمات دیگر: