کلمه جو
صفحه اصلی

کرایه کردن


برابر پارسی : بمزد گرفتن

فارسی به انگلیسی

hire, lease, rent, to hire, to rent

to hire, to rent


hire, lease, rent


فارسی به عربی

ایجار , تاجیر

مترادف و متضاد

lease (فعل)
اجاره کردن، کرایه کردن، اجاره دادن

hire (فعل)
استخدام کردن، اجیر کردن، کرایه دادن، کرایه کردن

rent (فعل)
اجاره کردن، کرایه کردن، اجاره دادن

لغت نامه دهخدا

کرایه کردن. [ ک ِ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به مزد گرفتن. ( زمخشری ). به اجاره گرفتن. || ارزیدن. قابلیت داشتن. سزاوار بودن. ( از یادداشت مؤلف ). لایق مراتب چیزی بودن. ( از آنندراج ). کرا کردن :
جهان کرایه دیدن نمی کند صائب
چو غنچه سر ز گریبان برون میار و برو.
صائب ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: