کلمه جو
صفحه اصلی

کرکی

فارسی به انگلیسی

(made) of soft wool, downy, flannel


(made) of soft wool, downy, flannel, fleecy

fleecy


فارسی به عربی

ضبابی , منفوش

مترادف و متضاد

fuzzy (صفت)
تیره، کرکی، ریش ریش، خواب دار

cottony (صفت)
پنبه ای، کرکی، نرم

fluffy (صفت)
کرکی، نرم، پرزدار، پر مانند

villous (صفت)
کرکی، مودار، مخملی

flannelette (صفت)
کرکی

flocculent (صفت)
کرکی، قلمبه شده

villiform (صفت)
کرکی، پرزدار، مخملی، دارای ریشه های کرکی و مخملی

plumy (صفت)
کرکی، نرم، پردار، با پر اراسته، شبیه پر

tomentous (صفت)
کرکی

فرهنگ فارسی

( اسم ) کلنگ جمع : ( ع ) کراکی : [ کنیز کان بگرد او کشیده صف ز کرکی و نعامه و قطای او ] . ( منوچهری )
پرنده ایست که آنرا کلنگ خوانند اگر مغز سر کلنگ را در چشم کشند شبکوری را ببرد . کلنگ

فرهنگ معین

(کُ ) (اِ. ) کلنگ ، درنا.

لغت نامه دهخدا

کرکی . [ ک َ رَ کا ] (اِخ ) حصاری است از اعمال اوریط در اندلس ولایت و دهات دارد. (از معجم البلدان ).


کرکی . [ ک َ کا ] (ع ص ) مخنث . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).


کرکی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کرک . دارای کرک . (فرهنگ فارسی معین ). || پارچه ٔ پرزدار و نرم . (یادداشت مؤلف ).


کرکی. [ ک ُ ] ( ع اِ ) پرنده ای است که آن را کلنگ خوانند. اگر مغز سر کلنگ را در چشم کشندشبکوری را ببرد. ( برهان ). کلنگ. ج ، کراکی. سعوط دماغ و تلخه آن مخلوط به روغن زنبق عجیب است برای دفع نسیان و بسا است که بعد از سعوط چیزی را فراموش نکندو نیز سعوط تلخه آن به آب چکندر لقوه را دور کند ونیز طلای تلخه آن خارش و برص را نفع بخشد. ( منتهی الارب ). پرنده ای است چون مرغابی کوتاه دم ، خاکستری رنگ ودر گونه قسمتهای سفید درخشان دارد. کم گوشت و سخت استخوان است. گاه در آب مسکن گیرد. ج ، کراکی. ( از اقرب الموارد ). بمعنی کلنگ است از جنس غاز و عربی است. ( انجمن آرای ناصری ). ابوالقط. ابوعریان. ابوعیناء ابوالغیران. ابونعیم. ابوالهیصم. ( یادداشت مؤلف ). به فارسی کلنگ و به ترکی دورنا نامند. ( تحفه ) :
کنیزکان بگرد او کشیده صف
ز کرکی و نعامه و قطای او.
منوچهری.
آن کرکی با کرکی گوید سخن ترکی
طوطی سخن هندی گوید به که مازل.
منوچهری.
آن کرکی گوید که تویی قادر قهار
از مرگ همی قهر کنی مر حیوان را.
سنایی.
رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 62، تحفه و کلنگ شود.

کرکی. [ ک ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به کرک. دارای کرک. ( فرهنگ فارسی معین ). || پارچه پرزدار و نرم. ( یادداشت مؤلف ).

کرکی. [ ک َ کا ] ( ع ص ) مخنث. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).

کرکی. [ ک َ رَ کا ] ( اِخ ) حصاری است از اعمال اوریط در اندلس ولایت و دهات دارد. ( از معجم البلدان ).

کرکی . [ ک ُ ] (ع اِ) پرنده ای است که آن را کلنگ خوانند. اگر مغز سر کلنگ را در چشم کشندشبکوری را ببرد. (برهان ). کلنگ . ج ، کراکی . سعوط دماغ و تلخه ٔ آن مخلوط به روغن زنبق عجیب است برای دفع نسیان و بسا است که بعد از سعوط چیزی را فراموش نکندو نیز سعوط تلخه ٔ آن به آب چکندر لقوه را دور کند ونیز طلای تلخه ٔ آن خارش و برص را نفع بخشد. (منتهی الارب ). پرنده ای است چون مرغابی کوتاه دم ، خاکستری رنگ ودر گونه قسمتهای سفید درخشان دارد. کم گوشت و سخت استخوان است . گاه در آب مسکن گیرد. ج ، کراکی . (از اقرب الموارد). بمعنی کلنگ است از جنس غاز و عربی است . (انجمن آرای ناصری ). ابوالقط. ابوعریان . ابوعیناء ابوالغیران . ابونعیم . ابوالهیصم . (یادداشت مؤلف ). به فارسی کلنگ و به ترکی دورنا نامند. (تحفه ) :
کنیزکان بگرد او کشیده صف
ز کرکی و نعامه و قطای او.

منوچهری .


آن کرکی با کرکی گوید سخن ترکی
طوطی سخن هندی گوید به که مازل .

منوچهری .


آن کرکی گوید که تویی قادر قهار
از مرگ همی قهر کنی مر حیوان را.

سنایی .


رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 62، تحفه و کلنگ شود.

فرهنگ عمید

درنا#NAME?


= درنا

دانشنامه عمومی

کرکی می تواند اشاره به یکی از موارد زیر داشته باشد:
کرکی، قسمتی از جمهوری خودمختار نخجوان است که بطور کامل در خاک ارمنستان محصور است.
کرکی، شهری در جمهوری ترکمنستان.
محقق کرکی
تپه کرکی
کرکی (نیک شهر)
قنات کرکی، جاجرم

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:درنا (اخترشناسی)

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کرکی (ابهام زدایی). کرکی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • علی بن حسین محقق کرکی ، مشهور به محقق ثانی، محقق کرکی و شیخ علایی از علمای بزرگ شیعه در قرن نهم و دهم هجری قمری• ابراهیم بن محمد حرفوشی عاملی کرکی اصفهانی، از فقها و محدّثین اصفهان در قرن یازدهم هجری• برهان الدین ابواسحاق ابراهیم بن موسی کرکی، ادیب، نحوی ، محدّث ، مورخ، مفسر، فقیه و قاضی و از عالمان بنام شافعی• ابوالوفاء برهان الدین ابراهیم بن عبدالرحمان کرکی ، قاضی و فقیه حنفی و رجل سیاسی مصر• امین الدوله ابوالفرج بن موفق الدین یعقوب کرکی ، پزشک و نویسنده مشهور مسیحی در شام
...

پیشنهاد کاربران

مرغر، پرخنده


کلمات دیگر: