کلمه جو
صفحه اصلی

کلش

فارسی به انگلیسی

stubble


مترادف و متضاد

stubble (اسم)
پوشال، کزل، کلش، ته ریش، کاهبن، ریش زبر، موی نتراشیده

فرهنگ فارسی

مصدر منحوت و مصنوع از کلاش و با کردن صرف می شود.

لغت نامه دهخدا

کلش . [ ک َ ] (مص جعلی ، اِ مص ) مصدر منحوت و مصنوع از کلاّش ، و با کردن صرف می شود. کلاّشی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


کلش . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل است و 690 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


کلش . [ ک ُ ل َ ] (اِ) قسمت خشن و درشت ساقها و برگهای گندم و جو و امثال آن که در زمین پس از درو ماند. آنچه ازساق و ریشه ٔ حبوب پس از درو در زمین ماند. آنچه از ساق و کشت پس از درو بر جای ماند. کاه و ساق درشت بر جای مانده از گندم و جو ومانند آن . ساقه ٔ برنج در گیلان . حصیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


کلش. [ ک ُ ل َ ] ( اِ ) قسمت خشن و درشت ساقها و برگهای گندم و جو و امثال آن که در زمین پس از درو ماند. آنچه ازساق و ریشه حبوب پس از درو در زمین ماند. آنچه از ساق و کشت پس از درو بر جای ماند. کاه و ساق درشت بر جای مانده از گندم و جو ومانند آن. ساقه برنج در گیلان. حصیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کلش. [ ک َ ] ( مص جعلی ، اِ مص ) مصدر منحوت و مصنوع از کلاّش ، و با کردن صرف می شود. کلاّشی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کلش. [ ک ُ ] ( اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل است و 690 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ عمید

باقی ماندۀ محصولات دروشده در کشتزار.

دانشنامه عمومی

تارعنکبوت


کِلَش:تار عنکبوت. تاربست، تنیده عنکبوت. کارتونک. تنسته.


کلش (نمین). کلش روستایی است که در استان اردبیل، شهرستان نمین، بخش عنبران، دهستان مین آباد قرار دارد.
بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت این روستا ۷۴۴ نفر با ۲۲۴ خانوار بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

کِلَش (The Clash)
گروهِ انگلیسی راک (۱۹۷۶ـ۱۹۸۵) و از نیروهای پیش برندۀ جنبشِ پانک در بریتانیا. رِگه و راکابیلی از عناصر مهم در موسیقی این گروه به شمار می آمدند. آلبوم های آنان عبارت اند از The Clash (۱۹۷۷)، London Calling (۱۹۷۹)، و Combat Rock(۱۹۸۲). تعهدِ سیاسیِ گروه به آرمان های چپ در اشعارِ آنان انعکاس یافته است. ترانه سرایان اصلیِ گروه که از بنیادگذارانِ آن نیز بودند، عبارت اند از جو استامرز (جان مِلورز، ۱۹۵۲ـ ) و میک جونز (۱۹۵۵ـ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{stubble} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بخش باقی ماندۀ ساقۀ گیاهان علفی که پس از برداشت سر پا می ماند

گویش مازنی

/kalosh/ کفش لاستیکی – گالش & ساقه ی گندم یا برنج که خوشه از آن جدا شود & سرفه & چوب نوک تیز شمشاد که چون زوبین در معبر گرازها بر زمین فرو کنند تا هنگام پرش این حیوان، در شکمش فرو رود

کفش لاستیکی – گالش


ساقه ی گندم یا برنج که خوشه از آن جدا شود


سرفه


چوب نوک تیز شمشاد که چون زوبین در معبر گرازها بر زمین فرو ...


پیشنهاد کاربران

با کسره «ک» و «ل» به معنای سرفه است در زبان مازنی.

کلش با کسره «ک» و «ل» در زبان تبری ( مازنی ) به معنای سرفه می باشد.


کلمات دیگر: