(اسم ) مجموع. هفت عضو ازاعضای بدن آدمی : (( گفتم که هفت عضو کدام است تنت را گفتاکه : پهلوی است ودوپاودودست وسر. ) ) (ناصرخسرو )
هفت عضو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هفت عضو. [ هََع ُض ْوْ ] ( اِ مرکب ) هفت اندام. هفت اعضا :
گفتم که هفت عضو کدام است تَنْت را
گفتا دو پهلو است و دو پا و دو دست و سر.
لرزه ای بر هفت عضو من فتاد.
گفتم که هفت عضو کدام است تَنْت را
گفتا دو پهلو است و دو پا و دو دست و سر.
ناصرخسرو.
پرتو حالی که او هیزم نهادلرزه ای بر هفت عضو من فتاد.
مولوی.
رجوع به هفت اندام شود.کلمات دیگر: