کلمه جو
صفحه اصلی

وزیمه

لغت نامه دهخدا

( وزیمة ) وزیمة. [ وَ م َ ] ( ع ص ، اِ ) وزیم. گوشت خشک سوسمار و ملخ و جز آن که کوفته به روغن آمیزند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دسته تره و سبزی گردکرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || گوشتی که شاهین در آشیانه خود نهد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به وزیم شود.

وزیمة. [ وَ م َ ] (ع ص ، اِ) وزیم . گوشت خشک سوسمار و ملخ و جز آن که کوفته به روغن آمیزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دسته ٔ تره و سبزی گردکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || گوشتی که شاهین در آشیانه ٔ خود نهد. (از اقرب الموارد). رجوع به وزیم شود.



کلمات دیگر: