کلمه جو
صفحه اصلی

اغصان

فرهنگ فارسی

شاخه ها، جمع غصن
( اسم ) جمع غصن شاخه ها ستاکها .
بسیار دانه گردیدن خوشه

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ غُصن ، شاخه ها.

لغت نامه دهخدا

اغصان. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ غُصن ، بمعنی شاخ درخت باشد که بر شاخ دیگر برآید یا عام است. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ غصن. آنچه از ساقه درخت برآید درشت باشد یا نازک. ( از اقرب الموارد ). ج ِ غُصن ، بمعنی شاخ درخت است. ( غیاث اللغات از کشف و منتخب ). ساقها و شاخهای درخت. ( مؤید ). اَغصُن. غُصون.غِصَنَة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) :
از رویها بروید گلهای شنبلید
بر تیغها بخندد اغصان ارغوان.
فرخی.
سوزن از اوراق و اغصان او بزمین نرسیدی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 410 ).
درزمان شد هیزمش اغصان زر
مست شد در کار او عقل و نظر.
مولوی.
بلبل گوینده بر منابر اغصان. ( سعدی ).
|| به کنایه در فرزندان و اعقاب بکار رود : و اغصان که از اصول آن هر دو سر برآمده بودند اعقاب و فرزندان ایشانند. ( تاریخ قم ص 252 ).

اغصان. [ اِ ] ( ع مص ) بسیاردانه گردیدن خوشه. یقال : اغصن العنقود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بزرگ شدن دانه ها: اغصن العنقود؛ کبر حبه شیئاً. تغصین. ( از اقرب الموارد ). || سبز شدن شاخه های درخت : اغصنت الشجرة؛ نبتت اغصانها. ( از اقرب الموارد ).

اغصان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غُصن ، بمعنی شاخ درخت باشد که بر شاخ دیگر برآید یا عام است . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ِ غصن . آنچه از ساقه ٔ درخت برآید درشت باشد یا نازک . (از اقرب الموارد). ج ِ غُصن ، بمعنی شاخ درخت است . (غیاث اللغات از کشف و منتخب ). ساقها و شاخهای درخت . (مؤید). اَغصُن . غُصون .غِصَنَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
از رویها بروید گلهای شنبلید
بر تیغها بخندد اغصان ارغوان .

فرخی .


سوزن از اوراق و اغصان او بزمین نرسیدی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 410).
درزمان شد هیزمش اغصان زر
مست شد در کار او عقل و نظر.

مولوی .


بلبل گوینده بر منابر اغصان . (سعدی ).
|| به کنایه در فرزندان و اعقاب بکار رود : و اغصان که از اصول آن هر دو سر برآمده بودند اعقاب و فرزندان ایشانند. (تاریخ قم ص 252).

اغصان . [ اِ ] (ع مص ) بسیاردانه گردیدن خوشه . یقال : اغصن العنقود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزرگ شدن دانه ها: اغصن العنقود؛ کبر حبه شیئاً. تغصین . (از اقرب الموارد). || سبز شدن شاخه های درخت : اغصنت الشجرة؛ نبتت اغصانها. (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

= غصن

غصن#NAME?



کلمات دیگر: