کلمه جو
صفحه اصلی

مصادفه

فرهنگ فارسی

( مصدر ) برخورد کردن با کسی
بناگهانی ناگهان

لغت نامه دهخدا

( مصادفةً ) مصادفةً. [ م ُ دَ ف َ تَن ْ ] ( ع ق ) به ناگهانی. ناگهان. تصادفاً. بطور ناگهانی. ( از یادداشت مؤلف ).
مصادفه. [ م ُ دَ /دِ ف َ / ف ِ ] ( از ع ، اِمص ) مصادفة. ملاقات و مقابلی و روبرویی. || دچارشدگی. ( ناظم الاطباء ).

مصادفه . [ م ُ دَ /دِ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِمص ) مصادفة. ملاقات و مقابلی و روبرویی . || دچارشدگی . (ناظم الاطباء).


مصادفة. [ م ُدَ ف َ ] (ع مص ) یافتن کسی را و دیدن . (منتهی الارب ).یافتن کسی را و ملاقات کردن او را. (ناظم الاطباء). برخورد کردن با کسی . یافتن و دیدن . (آنندراج ). یافتن .(تاج المصادر بیهقی ). ملاقی شدن . (یادداشت مؤلف ).


فرهنگ عمید

۱. برخورد کردن با کسی.
۲. یافتن و دیدن چیزی.


کلمات دیگر: