از نواحی ترکستان است بماورائ النهر قریه است نزدیک فاراب و محمد بن محمد طرخان فارابی از مردم آنجا است
وسیج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
وسیج. [ وَ ] ( ع اِ ) رفتاری است شتر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رفتاری تند و شتاب مر شتر را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) به رفتار وسیج رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
وسیج. [ وَ ] ( اِخ ) از نواحی ترکستان است به ماوراءالنهر. ( منتهی الارب ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( معجم البلدان ) ( سمعانی ). قریه ای است نزدیک فاراب و محمدبن محمد طرخان فارابی از مردم آنجا است.
وسیج. [ وَ ] ( اِخ ) از نواحی ترکستان است به ماوراءالنهر. ( منتهی الارب ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( معجم البلدان ) ( سمعانی ). قریه ای است نزدیک فاراب و محمدبن محمد طرخان فارابی از مردم آنجا است.
وسیج . [ وَ ] (اِخ ) از نواحی ترکستان است به ماوراءالنهر. (منتهی الارب ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (معجم البلدان ) (سمعانی ). قریه ای است نزدیک فاراب و محمدبن محمد طرخان فارابی از مردم آنجا است .
وسیج . [ وَ ] (ع اِ) رفتاری است شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رفتاری تند و شتاب مر شتر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (مص ) به رفتار وسیج رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: