gilt
مطلی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - روغن مالی شده . ۲ - مذهب .
مطلیه قطران دهنده
مطلیه قطران دهنده
فرهنگ معین
(مُ طَ ل لا ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - روغن مالی شده . ۲ - مذهب .
لغت نامه دهخدا
مطلی. [ م ُ طَل ْ لا ] ( ع ص ) دائم المرض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اسیری که امید رهائیش نباشد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بچه پای بسته. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده بعد شود. || درمی اندوده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مطلا شود. درهم مطلی. درم اندوده. ( مهذب الاسماء ).
مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) بچه گوسپند پای بسته. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به معنی سوم ماده قبل شود.
مطلی. [ م ُ طَل ْ لی ] ( ع ص ) آنکه قطران میمالد. || آنکه بیمارداری می کند. || دشنام دهنده. || سرودگوینده. ( ناظم الاطباء ).
مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) مَطلیَّة. قطران مالیده. ( ناظم الاطباء ).
مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) بچه گوسپند پای بسته. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به معنی سوم ماده قبل شود.
مطلی. [ م ُ طَل ْ لی ] ( ع ص ) آنکه قطران میمالد. || آنکه بیمارداری می کند. || دشنام دهنده. || سرودگوینده. ( ناظم الاطباء ).
مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) مَطلیَّة. قطران مالیده. ( ناظم الاطباء ).
مطلی . [ م َ لی ی ] (ع ص ) بچه ٔ گوسپند پای بسته . (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی سوم ماده ٔ قبل شود.
مطلی . [ م َ لی ی ] (ع ص ) مَطلیَّة. قطران مالیده . (ناظم الاطباء).
مطلی . [ م ُ طَل ْ لا ] (ع ص ) دائم المرض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسیری که امید رهائیش نباشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بچه ٔ پای بسته . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || درمی اندوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مطلا شود. درهم مطلی . درم اندوده . (مهذب الاسماء).
مطلی . [ م ُ طَل ْ لی ] (ع ص ) آنکه قطران میمالد. || آنکه بیمارداری می کند. || دشنام دهنده . || سرودگوینده . (ناظم الاطباء).
پیشنهاد کاربران
مطلی=اب طلا شده
کلمات دیگر: