کلمه جو
صفحه اصلی

اعتاب

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع عتبه آستانه ها پاشنه های در . یا اعتاب مقدسه . امکن. مقدسه که زیارتگاه مردم است .
جمع عتبه

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] جِ عتبه ، آستانه ، درگاه .

لغت نامه دهخدا

اعتاب. [ اِ ] ( ع مص ) رضا دادن. || بازگشتن بسوی مسرت کسی از اسائت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رضا شدن از کسی یعنی رها کردن چیزی را که بدان سبب بر کسی خشم کرده بود و بازگشتن بسوی مسرت کسی بعد از خشم کردن بر او. واصل آن ازاله کردن عتبه ( خشم و سخط ) باشد و همزه اعتاب برای نفی است چنانکه در اشکاه که بمعنی «اَزال َشکایته » است. ( از اقرب الموارد ). یقال «اعتبنی فلان ؛ای عاد الی مسرتی راجعاً عن الاسآءة». ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خشنود کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن تهذیب عادل بن علی ).

اعتاب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَتَبَه. ( یادداشت مؤلف ).

اعتاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَتَبَه . (یادداشت مؤلف ).


اعتاب . [ اِ ] (ع مص ) رضا دادن . || بازگشتن بسوی مسرت کسی از اسائت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رضا شدن از کسی یعنی رها کردن چیزی را که بدان سبب بر کسی خشم کرده بود و بازگشتن بسوی مسرت کسی بعد از خشم کردن بر او. واصل آن ازاله کردن عتبه (خشم و سخط) باشد و همزه ٔ اعتاب برای نفی است چنانکه در اشکاه که بمعنی «اَزال َشکایته » است . (از اقرب الموارد). یقال «اعتبنی فلان ؛ای عاد الی مسرتی راجعاً عن الاسآءة». (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خشنود کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن تهذیب عادل بن علی ).


پیشنهاد کاربران

اعتاب : جمع عتبه بمعنای نزدیک، حوالی، حدود


کلمات دیگر: