مترادف عشوه گری : افسونگری، دلال، دلبری، طنازی، غنج
عشوه گری
مترادف عشوه گری : افسونگری، دلال، دلبری، طنازی، غنج
فارسی به انگلیسی
coquettishness
flirtation
مترادف و متضاد
افسونگری، دلال، دلبری، طنازی، غنج
ناز، عشوه، کرشمه، عشوه گری، طنازی، دلبری، غمزه
عشوه گری
فرهنگ فارسی
عمل و حالت عشوه گر عشوه سازی عشوه کاری .
لغت نامه دهخدا
عشوه گری. [ ع ِش ْ وَ / وِ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی. عشوه کاری. ( فرهنگ فارسی معین ). دلفریبی و شوخ چشمی. ( ناظم الاطباء ) :
یک زبان داری و صد عشوه گری
من و صدجان ز پی عشوه خری.
عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک
عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند.
یک زبان داری و صد عشوه گری
من و صدجان ز پی عشوه خری.
خاقانی.
- عشوه گری کردن ؛ عشوه سازی کردن : عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک
عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند.
خاقانی.
فرهنگ عمید
عشوه کاری، دلربایی.
کلمات دیگر: