کلمه جو
صفحه اصلی

طیش


مترادف طیش : تعب، رنج، ناگواری، خفت، سبک مغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل، تندی، تندمزاجی، خشم، غضب، اضطراب، قلق، دل تنگی، آزردگی، غصه، ناخوشایندی، ناگوارایی

فارسی به انگلیسی

levity, unsteadiness

مترادف و متضاد

تعب، رنج، ناگواری


خفت، سبک‌مغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل


تندی، تندمزاجی، خشم، غضب


اضطراب، قلق


دل‌تنگی، آزردگی، غصه


ناخوشایندی، ناگوارایی، ناگواری


۱. تعب، رنج، ناگواری
۲. خفت، سبکمغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل
۳. تندی، تندمزاجی، خشم، غضب
۴. اضطراب، قلق
۵. دلتنگی، آزردگی، غصه
۶. ناخوشایندی، ناگوارایی، ناگواری


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) سبک شدن خفت عقل یافتن . ۲ - ( اسم ) سبکی سبکسری خفت عقل ۳ - تند مزاجی خشم غضب . ۴ - بی دماغی تعب . ۵ - اضطراب .

فرهنگ معین

(طِ یْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سبک شدن . ۲ - (اِمص . ) بی عقلی ، سبکسری . ۳ - خشم ، غضب . ۴ - رنج . ۵ - اضطراب .

لغت نامه دهخدا

طیش. [ طَ ] ( ع اِمص ) سبکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سبک سری.سبک مغزی. سبکساری. خفت عقل. سبک طبعی. ( زمخشری ) : و چون امیر محمود بشرب و عیش و اتلاف و طیش چنانکه شیوه میراثیان باشد. ( جهانگشای جوینی ). || تندمزاجی. خشم و غضب. || اضطراب. || شتابزدگی. || مجازاً بمعنی غصه و بیدماغی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : و گردش زمان عیش ربیع او را به طیش خریف مبدل نکند. ( گلستان ). || ( مص ) سبک گردیدن. ( منتهی الارب )( غیاث اللغات ). سبکسار گردیدن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || رفتن عقل. || خطا کردن تیر از نشانه. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). بگشتن تیراز نشانه. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). کله کردن تیر، یعنی جواز تیر از هدف. || غضب کردن.

فرهنگ عمید

۱. سبک شدن.
۲. بی عقل شدن.
۳. سبکی و خفت عقل، سبک سری.
۴. خشم، غضب.


کلمات دیگر: