کلمه جو
صفحه اصلی

فعلگی


مترادف فعلگی : عملگی، کارگری، مزدوری

فارسی به انگلیسی

(menial)labour, work done by a coolie, drudgery


peonage


labour, work done by a coolie, drudgery, (menial)labour, peonage

مترادف و متضاد

عملگی، کارگری، مزدوری


فرهنگ فارسی

۱ - فعله بودن مزدوری کارگری ۲ - کارگری بدون اجرت و مزد . توضیح در تداول بسکون عین استعمال شود و آن غلط است

فرهنگ معین

(فَ عْ لِ ) (حامص . ) از فعله عربی ، کارگری ، مزد بگیری .

لغت نامه دهخدا

فعلگی. [ ف َ ع َ ل َ /ل ِ ] ( حامص ) عمل فعله. عملگی. ( یادداشت مؤلف ). کارگری. فعله بودن. مزدوری. || کارگری بدون اجرت و مزد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فعله شود.

فرهنگ عمید

شغل و عمل فعله، کارگری.


کلمات دیگر: