مترادف غمخانه : غم آباد، غمستان، غمسرا، غمکده، ماتم سرا، محنتستان، محنت سرا
غمخانه
مترادف غمخانه : غم آباد، غمستان، غمسرا، غمکده، ماتم سرا، محنتستان، محنت سرا
مترادف و متضاد
غمآباد، غمستان، غمسرا، غمکده، ماتمسرا، محنتستان، محنتسرا
فرهنگ فارسی
۱ - خانه ای که در آن غم فرمانروا باشد خانه غم ۲ - عزا خانه ماتم خانه ۳ - دل قلب .
لغت نامه دهخدا
غمخانه. [ غ َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) ماتم خانه و عزاخانه. خانه ای که در آن عزا برپا باشد. ( ناظم الاطباء ). خانه غم. آنجا که غم و اندوه باشد :
رخت جان بربند خاقانی از آنک
دل در غمخانه بگشاده ست باز.
شب روز عید کرد مرا ماه اسمرش.
غمخانه به خانه پدر برد.
شمعبزم خویش را در تحت صرصر سوختم.
سالها رفت همان گرد برون می آید.
روی در دیوار عزلت کن در همدم مزن
کاندرین غمخانه کس همدم نخواهی یافتن.
گرچه غمخانه ما را نه مجر ماند و نه بهو
هرچه آرایش طاق است زبر بگشایید.
رخت جان بربند خاقانی از آنک
دل در غمخانه بگشاده ست باز.
خاقانی.
دوشم درآمد از در غمخانه نیم شب شب روز عید کرد مرا ماه اسمرش.
خاقانی.
چون ماتم شوی را بسر بردغمخانه به خانه پدر برد.
نظامی ( الحاقی ).
تیرگی میجوشد از غمخانه افلاکهاشمعبزم خویش را در تحت صرصر سوختم.
طالب آملی ( از آنندراج ).
گرچه از زیر و زبر کردن غمخانه ماسالها رفت همان گرد برون می آید.
صائب ( از آنندراج ).
|| مجازاً بمعنی دنیا : روی در دیوار عزلت کن در همدم مزن
کاندرین غمخانه کس همدم نخواهی یافتن.
خاقانی.
|| کنایه از دل است : گرچه غمخانه ما را نه مجر ماند و نه بهو
هرچه آرایش طاق است زبر بگشایید.
خاقانی.
فرهنگ عمید
۱. خانۀ غم ، جایی که در آن غم و غصه بسیار باشد ، غمکده ، ماتمکده .
۲. [مجاز] دنیا .
۳. [مجاز] دل پرغم.
۲. [مجاز] دنیا .
۳. [مجاز] دل پرغم.
پیشنهاد کاربران
دل پر غم و غصه
کلمات دیگر: