کلمه جو
صفحه اصلی

فوق العاده


مترادف فوق العاده : بسیار، زیاد، هنگفت، شگرف، عالی، شگفت، عجیب، غریب

متضاد فوق العاده : پیش پاافتاده

برابر پارسی : بی اندازه، شگفت انگیز

فارسی به انگلیسی

extraordinary, allowance, extra


extraordinary, allowance, extra, extraordinaries, walloping, smashing, abysmal, enormous, exceptional, wondrous, perfectly, preternatural, remarkable, rousing, singular, superior, superlative, supremely, surpassing, terrifically, tremendous, uncanny, uncommon, unique, unusual

abysmal, allowance, enormous, exceptional, extraordinary, wondrous, perfectly, preternatural, remarkable, rousing, singular, superior, superlative, supremely, surpassing, terrifically, tremendous, uncanny, uncommon, unique, unusual


فارسی به عربی

استثنائی , اضافی , ثمین , رائع , لا یقدر , هائل ، استثنائى

مترادف و متضاد

بسیار، زیاد، هنگفت ≠ پیش‌پاافتاده


شگرف، عالی


شگفت، عجیب، غریب


extraordinary (صفت)
غیر عادی، خیلی خوب، شگفت اور، فوق العاده، خارق العاده

important (صفت)
ژرف، مهم، عمده، خطیر، فوق العاده، با اهمیت، پر اهمیت

phenomenal (صفت)
شگفت انگیز، پیدا، محسوس، فوق العاده، پدیده ای، حادثه ای

precious (صفت)
محبوب، لطیف، عزیز، پر ارزش، نفیس، فوق العاده، گرانبها، قیمتی، چیز گرانبها، سنگین قیمت، تصنعی گرامی

terrific (صفت)
ترسناک، عظیم، مهیب، فوق العاده، هولناک

supernatural (صفت)
فوق العاده، خارق العاده، غیر طبیعی، ماوراء طبیعی، خارج از جهان مادی

singular (صفت)
غریب، شگفتی، فوق العاده، خارق العاده، تک، تکین، منفرد، منحصر بفردی، واژه مفرد، فرید، صیغه مفرد

inestimable (صفت)
فوق العاده، بی بها، گرانبها، تخمین ناپذیر

rewardable (صفت)
فوق العاده، پاداش دادنی، جبران خدمت

hyper- (پیشوند)
روی، مافوق، بالای، اضافه، بیش از حد، فوق العاده، برفراز، بحد افراط، خارج از حد عادی، ماوراء

فرهنگ فارسی

۱- خارج از عادت غیر از آنچه که معمول است ۲- ( اسم ) روزنامه ای که علاوه بر وقت معین خود در وقت دیگر منتشر شود برای انتشار خبری یا اعلامیه مهم . ۳ - وجهی که اضافه برحقوق اصلی بکارمند پردازند از جهت اضافه کار و غیره فوق العاده فنی . توضیح این ترکیب در عربی نیامده و فصیح نیست ( عادت اسم معنی است و قوف و تحت ندارد ) ولی در فارسی بسیار مستعمل است .

فرهنگ معین

(فَ قُ لْ دِ ) [ ع . ] ۱ - (ق مر. ) غیرمعمول ، غیرعادی . ۲ - (اِمر. ) پولی که علاوه بر حقوق به کسی داده شود.

فرهنگ عمید

۱. فوق عادت، خارج از عادت.
۲. بیش از حد معمول.
۳. (اسم ) پولی که علاوه بر حقوق به کارمند پرداخت می شود.

فرهنگ فارسی ساره

بی اندازه


پیشنهاد کاربران

blowout

نائاسایی - غیرعادی
له راده به ده ر - فوق العاده
معانی کوردی

فرا خوی
فرا منش

فراتر از برنامه معمولی - غیر عادی - غیر معمول

شگفت انگیز

شگفت انگیز بی نظیر

خیره کننده

ماورایی - فراطبیعی - بینهایت - بی اندازه و شگفت انگیز

شگفت انگیز رساترین ومردم پسند تر ین واژه برای جایگزینی خارق العاده است

( = بسیار ) این دو واژه اربی است و پارسی جایگزین اینهاست:
پَرون paron ( پهلوی )
رویِن royen ( پهلوی )
وِشیکان veŝikãn ( پهلوی )

( = فراتر از عادی ) این دو واژه اربی است و پارسی جایگزین اینهاست:
اسکاتریک éskâtrik ( سغدی: éskâtarik )
سهن sahen ( پهلوی )
سَهیست sahist ( پهلوی )
وِهیک vehik ( پهلوی )
اَبَرَگ abarag ( پهلوی )
فراراسته farãrãste

فوق العاده: یک واژه پرکاربرد در زبان پارسی است و بسیاری از واژه های جایگزین پیشنهاد شده از سوی دوستداران زبان پارسی رسایی چندانی ندارد از اینرو پیشنهاد می نمایم یک واژه ساده ، رسا و خوشتراش که بتواند جایگزینی در خور باشد و روایی پیدا کند ، با این رویکرد واژه " فراروند " که از پسوند" فرا " به معنای فوق ، آنسوی و پیش می باشد با واژه " روند " از ریشه رفتن و به معنای رویه و عادت است ، پیشنهاد و " فراروند " رابهترین جایگزین " فوق العاده " می دانم .

فرنجار
فوق العاده به چم ماورای چیزی عادی ( هنجار ) و معمولی است. بنابراین {فوق عادی = فرا هنجار =فرا هنجار} آنگاه "فراهنجار " واژه ای است سراسر پارسی که می شودبآسانی جایگزین فوق العاده ی اربی گردد. همچنین می شود آن را کوتاهتر کرد و در ریخت "فرنجار" از آن سود برد. پس :
فوق العاده = فراهنجار = فرنجار / با سپاس

فراتر از عادی

عالی غیر عادی

فراآیین

ممتاز ، بی نظیر

عالی ، عجیب ، غریب


- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان :
بگشتند از اندازه بیرون بجنگ
زبس کوفتن گشت پیکار تنگ.
فردوسی.

از حد و اندازه بیرون تکلف بر دست گرفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363 ) .

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار :
پشوتن بفرمود کامد به پیش
ورا پندها داد از اندازه بیش.
فردوسی.

بیمانند، بی اندازه


کلمات دیگر: