کلمه جو
صفحه اصلی

فواره


برابر پارسی : جوشا، آب فشان، جهنده

فارسی به انگلیسی

font, fountain, waterspout, fount, jet(of water)jet deau

jet(of water)jet d'eau, spout, fountain


font, fountain, waterspout


فارسی به عربی

تدفق , طائرة , نافورة , ینبوع

مترادف و متضاد

spout (اسم)
دهانه، جوش، لوله، ناودان، فوران، شیر آب، فواره

jet (اسم)
دهانه، دهنه، پرتاب، فوران، فواره، جت، کهربای سیاه، سنگ موسی، مهر سیاه، پرش اب، جریان سریع

fount (اسم)
مخزن، منبع، چشمه، فواره

waterworks (اسم)
اب بند، فواره، دستگاه اب رسان

fountain (اسم)
مخزن، سر چشمه، عین، چشمه، فواره

jet of water (اسم)
فواره

فرهنگ فارسی

مونث فوار، بسیارجوشنده، چشمهای که آب از آن فوران کند، لوله وصل به منبع آب که آب از آن بهوابجهد
۱ - ( صفت ) مونث فوار بسیار جوشنده ۲ - ( اسم ) چشمه ای که آب آن فوران کند ۳ - لوله ای آهنین که به منبعی در محلی مرتفع متصل است و ازدهانه آن لوله آب فوران کند .
فئره

فرهنگ معین

(فَ وّ رِ ) [ ع . فوارة ] ۱ - (ص . ) مؤنث فوار، بسیار جوشنده . ۲ - (اِ. ) چشمه ای که آب آن فوران کند. ۳ - لوله ای که آب از آن با فشار به بیرون می جهد.

لغت نامه دهخدا

فوارة. [ ف َوْ وا رَ ] (ع اِ) چشمه ٔ آب . || مغاکچه ٔ برسوی ران اسب تا شکم که استخوانی نپوشد آنرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بعضی گویند که صیغه ٔ مبالغه است از فور به معنی جوشیدن ، لیکن در عربی مستعمل نیست و از تصرف فارسیان مستعرب باشد. (غیاث از سراج ). لوله ای آهنین که به منبعی در محلی مرتفع متصل است و از دهانه ٔ آن آب فوران کند. (فرهنگ فارسی معین ) : اشک ندامت بر صفحات وجنات از فواره ٔ دیدگان روان کرد. (سندبادنامه ). آب از یک فرسنگ از سر کوه رانده و به فواره ٔ برین سر بالا آورده . (ابن بلخی ).
- امثال :
فواره چون بلند شود سرنگون شود ؛ به کنایت ، یعنی قدرت پایدار نیست . هر ترقی تنزلی به دنبال دارد.


فوارة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) سرجوش دیگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فُوار شود.


( فوارة ) فوارة. [ ف َوْ وا رَ ] ( ع اِ ) چشمه آب. || مغاکچه برسوی ران اسب تا شکم که استخوانی نپوشد آنرا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بعضی گویند که صیغه مبالغه است از فور به معنی جوشیدن ، لیکن در عربی مستعمل نیست و از تصرف فارسیان مستعرب باشد. ( غیاث از سراج ). لوله ای آهنین که به منبعی در محلی مرتفع متصل است و از دهانه آن آب فوران کند. ( فرهنگ فارسی معین ) : اشک ندامت بر صفحات وجنات از فواره دیدگان روان کرد. ( سندبادنامه ). آب از یک فرسنگ از سر کوه رانده و به فواره برین سر بالا آورده. ( ابن بلخی ).
- امثال :
فواره چون بلند شود سرنگون شود ؛ به کنایت ، یعنی قدرت پایدار نیست. هر ترقی تنزلی به دنبال دارد.

فؤارة. [ ف ُ آ رَ ] ( ع اِ ) فئرة. ( منتهی الارب ). رجوع به فئرة شود.

فوارة. [ ف ُ رَ ] ( ع اِ ) سرجوش دیگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به فُوار شود.

فرهنگ عمید

لولۀ متصل به منبع آب که آب از آن به هوا می جهد.

دانشنامه عمومی

فواره یکی از عناصر معماری است که آب را به هوا پرتاب می کند. این کار یا به منظور سهولت در استفاده از آب (آشامیدن و یا شستشو) و یا برای مقاصد زیبایی انجام می شود. در حال حاضر فواره ملک فهد در جده عربستان بلندترین فواره جهان است. این فواره در سال ۱۹۸۵ ساخته شده است.

جدول کلمات

آب نما)

پیشنهاد کاربران

التماس آب به آسمان

به معنای آب است. آپ، آب، آف، آو و. . .
آفتابه: افزاری که آب را میتاباند، تفت میدهد، گرم میکند. در گذشته فلزی بود و بر آتش میگذاشتند.
آفواره: افزاری که آب را پرتاب میکند یا نمایش میدهد.
در فارسی گاهی پ، ب، ف، و به هم تبدیل میشدند.
مانند اسب ( اسپ ) ، سیب ( سیو ) ، آف ( آب ) ، فارسی ( پارسی ) ، افزار ( ابزار ) ، پیل ( فیل ) ، فولاد ( پولاد ) ، آوی ( آبی ) ، اسپند ( اسفند ) ، پد ( به ) و دیگرها.

در گویش یزدی ، ففارّه می باشد که از آن ( ( لوله سیمانی و یا چدنی و فلزی ) ) آب با فشار به سمت بالا پاشیده می شود


"ف" کوتاه شده ی "اف" و آن خود "اپ" فارسی باستان است سپس ریشه ی "وار - " ( =واریدن، باریدن ) و پسوند " - اَکَ"
"اپ" همان "آب" است که در زبان فارسی باستان و اوستایی ap تلفظ می شده. اپ - وارک - افوارگ - فوّارگ - فواره یعنی آب - باره = وسیله ای که آب را می باراند، یا آبی که با فشار، بارانده می شود ( =چشمه ی آرتزین ) .


آب نما، جوشا، آب فشان، جهنده

لوله سیمانی ویا چدنی و فلزی


کلمات دیگر: