مترادف طلیق : آزاد، رها، غیرمقید، ازقیدرسته، گشاده رو، خنده رو، بشاش، گشاده زبان، فصیح، روان
طلیق
مترادف طلیق : آزاد، رها، غیرمقید، ازقیدرسته، گشاده رو، خنده رو، بشاش، گشاده زبان، فصیح، روان
عربی به فارسی
روان , سليس , فصيح , شل , سست , لق , گشاد , ول , ازاد , بي ربط , هرزه , بي بندوبار , لوس وننر , بي پايه , بي قاعده , رهاکردن , درکردن(گلوله وغيره) , منتفي کردن , برطرف کردن , شل وسست شدن , نرم وازاد شدن , حل کردن , از قيد مسلوليت ازاد ساختن , سبکبار کردن , پرداختن
مترادف و متضاد
۱. آزاد، رها، غیرمقید، ازقیدرسته
۲. گشادهرو، خندهرو، بشاش
۳. گشادهزبان
۴. فصیح، روان
فرهنگ فارسی
۱ - خنده روی بشاش . ۲ - از قید رسته از بند رها کرده جمع : طلقائ .
مرد بسیار طلاق دهنده
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- رجل طلیق الیدین ؛ اذا کان سخیاً. ( مهذب الاسماء ). بخشنده.
- طلیق الاله ؛ باد است. ( منتهی الارب ).
- طلیق اللسان ؛ تیززبان. گشاده زبان.
- طلیق الوجه ؛ خندان و گشاده روی. ( منتخب اللغات ).
- لسان طلیق ؛ زبان فصیح. ( منتهی الارب ).
طلیق. [ طَ ] ( اِخ ) رجوع به مروان بن عبدالرحمن در الاعلام زرکلی ج 2 ص 451 شود.
طلیق. [ طُ ل َ ] ( اِخ ) ابن سفیان. صحابی است. ( منتهی الارب ).
طلیق. [ طِل ْ لی ] ( ع ص ) مرد بسیار طلاق دهنده. ( منتهی الارب ).
طلیق . [ طَ ] (اِخ ) رجوع به مروان بن عبدالرحمن در الاعلام زرکلی ج 2 ص 451 شود.
طلیق . [ طَ ] (ع ص ) خنده روی . (منتهی الارب ). گشاده روی . (منتهی الارب ) (دهار). || از قید رسته . (منتهی الارب ). رهاشده ٔ از بند. (منتخب اللغات ). رهاکرده . (منتهی الارب ). آزادکرده (پس از بردگی ). از بند رهاکرده . ج ، طُلقاء. (مهذب الاسماء).
- رجل طلیق الیدین ؛ اذا کان سخیاً. (مهذب الاسماء). بخشنده .
- طلیق الاله ؛ باد است . (منتهی الارب ).
- طلیق اللسان ؛ تیززبان . گشاده زبان .
- طلیق الوجه ؛ خندان و گشاده روی . (منتخب اللغات ).
- لسان طلیق ؛ زبان فصیح . (منتهی الارب ).
طلیق . [ طِل ْ لی ] (ع ص ) مرد بسیار طلاق دهنده . (منتهی الارب ).
طلیق . [ طُ ل َ ] (اِخ ) ابن سفیان . صحابی است . (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۲. گشاده زبان، فصیح، روان.