مترادف صغر : خردسالی، خردی، کم سالی، کوچکی، کودکی
متضاد صغر : کبر
childhood, minority
minority
خردسالی، خردی، کمسالی، کوچکی، کودکی ≠ کبر
(ص غَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) کوچک شدن . 2 - خوار شدن . 3 - (اِمص .) کم سالی ، خردی ، کوچکی .
(صَ غَ) [ ع . ] (مص ل .) خرد گردیدن .
صغر. [ ص َ غ َ ] (اِخ ) کوهی است بین مدینه و سیاله برابر عبود و راه مدینه بین این دو کوه است . (معجم البلدان ذیل عبود و صغر).
صغر. [ ص َ غ َ ] (ع مص ) خرد گردیدن . (منتهی الارب ).
سعدی .
صغر. [ ص ُ ] (ع مص ) خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل به غروب شدن آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) خواری . (منتهی الارب ). || (اِ) سقم . (منتهی الارب ).
صغر. [ ص ُ غ َ ] (اِخ ) رجوع به زغر شود.
صغر. [ ص ُ غ َ ] (ع اِ) جماعت . (منتهی الارب ).
خُردی؛ کوچکی؛ کودکی.
〈 صغر سن: کمسالی؛ خردسالی.