مترادف غزا : آرزم، جدال، جنگ، جهاد، رزم، غزوه، مصاف، نبرد
غزا
مترادف غزا : آرزم، جدال، جنگ، جهاد، رزم، غزوه، مصاف، نبرد
فارسی به انگلیسی
war (against infidels)
مترادف و متضاد
آرزم، جدال، جنگ، جهاد، رزم، غزوه، مصاف، نبرد
فرهنگ فارسی
جنگ وپیکاربادشمنان دیندرفارسی غزانیزگفته شدهغزاکردن:جنگ کردن بادشمنان دین
۱ - ( مصدر ) جنگ کردن با دشمن دین ۲ - ( اسم ) جدال غزو : خواجه با امیر محمود به غزوه ها رفته بود است و من نبوده ام و بر من پوشیده است که آن غزاها بر طریق سنت مصطفی ص هست یا نه . توضیح این کلمه بدین صورت در عربی نیامده و از غزاه گرفته شده .
۱ - ( مصدر ) جنگ کردن با دشمن دین ۲ - ( اسم ) جدال غزو : خواجه با امیر محمود به غزوه ها رفته بود است و من نبوده ام و بر من پوشیده است که آن غزاها بر طریق سنت مصطفی ص هست یا نه . توضیح این کلمه بدین صورت در عربی نیامده و از غزاه گرفته شده .
فرهنگ معین
(غَ ) [ ع . غزاء ] (مص ل . ) جنگ کردن ، جنگ کردن با دشمن دین .
لغت نامه دهخدا
غزا. [غ َ ] ( ع مص ) با دشمن دین جنگ کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). غزاة. غزوة. جنگ و جدال. این کلمه به همین صورت در عربی نیامده است. ظاهراً همان غَزاة است که در نظم و نثر فارسی تاء آخر را انداخته اند، نظیر مدارا ( مداراة ) : خواجه با امیر محمود به غزوه ها رفته بوده است و من نبوده ام ، و برمن پوشیده است که آن غزاها بر طریق سنت مصطفی ( ع ) هست یا نه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 522 ). به غزا رفتم به گنجه ، که غزای هندوستان بسیار کرده بودم. ( منتخب قابوسنامه ص 44 ).
به زخم تیر غزا بیخ کافران برکند
چو دید روی علی را و حال پیغمبر.
از بهر بردگان نه زبهر غزا شده ست.
تهی کن کز این به غزائی نیابی.
هفت دریا را به رزم هفتخوان افشانده اند.
همره رخش و دلدلش فتح و غزای راستین.
تیغ را دیدم نهان کردن سزا.
ما به تیغ فقر بی سر گشته ایم.
طالب آن وعده ماضی شدند.
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست.
تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا.
زن از غازه سرخرو شود و مرد از غزا. ( مجموعه امثال طبع هند ).
به زخم تیر غزا بیخ کافران برکند
چو دید روی علی را و حال پیغمبر.
ناصرخسرو.
آنکو به هندوان شد یعنی که غازیم از بهر بردگان نه زبهر غزا شده ست.
ناصرخسرو.
بیا کعبه عزت دل ز عزی تهی کن کز این به غزائی نیابی.
خاقانی.
هندوی میرآخورش دان آن دو صفدر کز غزاهفت دریا را به رزم هفتخوان افشانده اند.
خاقانی.
رستم کیقبادفر حیدر مصطفی ظفرهمره رخش و دلدلش فتح و غزای راستین.
خاقانی.
چون درآمد علتی اندر غزاتیغ را دیدم نهان کردن سزا.
مولوی ( مثنوی ).
چه غزا ما بی غزا خود کشته ایم ما به تیغ فقر بی سر گشته ایم.
مولوی ( مثنوی ).
چون بیامد از غزا بازآمدندطالب آن وعده ماضی شدند.
مولوی ( مثنوی ).
خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست.
سعدی ( طیبات ).
مردی که در مصاف زره پیش بسته بودتا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا.
سعدی.
- امثال :زن از غازه سرخرو شود و مرد از غزا. ( مجموعه امثال طبع هند ).
فرهنگ عمید
۱. جنگ کردن با کافران در راه خدا: مردی که در غزا زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا (سعدی۲: ۶۳۲ ).
۲. (اسم ) جنگ.
* غزا کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] جنگ کردن با کافران در راه خدا.
۲. (اسم ) جنگ.
* غزا کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] جنگ کردن با کافران در راه خدا.
۱. جنگ کردن با کافران در راه خدا: ◻︎ مردی که در غزا زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا (سعدی۲: ۶۳۲).
۲. (اسم) جنگ.
〈 غزا کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] جنگ کردن با کافران در راه خدا.
پیشنهاد کاربران
جنگ کردن در راه خدا ، پیکار
غزا به معنی جنگ
مثال : در شعر شیر حق مولوی آمده است :
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
معنی این بیت :
در جنگ خندق امام علی بر پهلوانی ( عمرو بن عبدود ) غلبه کرد ،
فورا شمشیر را در آورد و به سوی او شتافت
در این بیت غزا به معنی جنگ ( جنگ های که پیامبر در آن حضرت داشتند �غزوه � نامیده می شود )
مثال : در شعر شیر حق مولوی آمده است :
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
معنی این بیت :
در جنگ خندق امام علی بر پهلوانی ( عمرو بن عبدود ) غلبه کرد ،
فورا شمشیر را در آورد و به سوی او شتافت
در این بیت غزا به معنی جنگ ( جنگ های که پیامبر در آن حضرت داشتند �غزوه � نامیده می شود )
کلمات دیگر: