برابر پارسی : گونه ای
طوری
برابر پارسی : گونه ای
فرهنگ فارسی
قسمی پارچه یا لیف یا طوری باف
لغت نامه دهخدا
طوری . (اِ) توری . قسمی پارچه . || لیف . || کیسه مانندی کوچک شبیه طور که در برخی از چراغها که با نفت سوزد بکار رود.
طؤری. [ طُءْ ری ی ] ( ع اِ ) طؤوی. گویند: ما بالدار طؤری ؛ نیست در خانه کسی. ( منتهی الارب ). رجوع به طؤوی شود.
طوری. [ ری ی ] ( ع ص ، اِ ) وحشی از مردم و مرغ و کبوتر. ( منتهی الارب ). وحشی. ( مهذب الاسماء ). اسم طیور وحشی است و حمام را نیز گویند. ( فهرست مخزن الادویه ). رمیدگی و وحشت. ( برهان ) ( آنندراج ).
طوری. ( اِ ) توری. قسمی پارچه. || لیف . || کیسه مانندی کوچک شبیه طور که در برخی از چراغها که با نفت سوزد بکار رود.
طوری. [ ری ی ] ( ع ص ، اِ ) وحشی از مردم و مرغ و کبوتر. ( منتهی الارب ). وحشی. ( مهذب الاسماء ). اسم طیور وحشی است و حمام را نیز گویند. ( فهرست مخزن الادویه ). رمیدگی و وحشت. ( برهان ) ( آنندراج ).
طوری. ( اِ ) توری. قسمی پارچه. || لیف . || کیسه مانندی کوچک شبیه طور که در برخی از چراغها که با نفت سوزد بکار رود.
طوری . [ ری ی ] (ع ص ، اِ) وحشی از مردم و مرغ و کبوتر. (منتهی الارب ). وحشی . (مهذب الاسماء). اسم طیور وحشی است و حمام را نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ). رمیدگی و وحشت . (برهان ) (آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
معنی طریقی هم داره
کلمه طوری یه جور صفته مثلا لاو طوری /لات طوری
به گونه هم مفهوم پیدامی کند ٫ بیابان طوری
به چنان . . . . .
رفیق طوری یعنی رفیق گونه ای
طوری در برابر پارسی میشه گونه ای
کلمات دیگر: