مترادف فیروزی : پیروزی، ظفرمندی، فتح، کامیابی
فیروزی
مترادف فیروزی : پیروزی، ظفرمندی، فتح، کامیابی
فارسی به انگلیسی
victory
فارسی به عربی
نصر
مترادف و متضاد
پیروزی، چیرگی، غلبه، فتح، فتح و ظفر، نصرت، ظفر، فیروزی
پیروزی، ظفرمندی، فتح، کامیابی
فرهنگ معین
(اِ. ) پیروزی .
لغت نامه دهخدا
فیروزی . (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که دارای 76 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فیروزی . (اِخ ) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 350 تن سکنه است . آب آن از رود کر و محصول عمده اش غله و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
فیروزی . (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آباده که دارای 385 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، انگور و بادام و کاردستی مردم بافتن کرباس و گیوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
فیروزی . (حامص ) پیروز بودن ، یا پیروز شدن . فتح . نصرت . نجح . ظفر. فوز. کامیابی . کام . موفقیت . (یادداشت مؤلف ) :
زویسه به قارن رسید آگهی
که آمد به فیروزی و فرهی .
چو بگذشت یک چند از نامدار
به فیروزی و دولت شهریار.
تو را باد فیروزی و فرهی
بزرگی و دیهیم شاهنشهی .
درآمد تو را روز بهمنجنه
به فیروزی این روز را بگذران .
به فیروزی بخت فرخنده فال
درآمد به بخشیدن ملک و مال .
به بخارا رفت و به فراغ دل و فیروزی بخت بر تخت مملکت خویش قرار گرفت .(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
صبوری نامه ٔ فیروزی آمد
قویتر پایه ٔ بهروزی آمد.
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی .
ترکیب ها:
- فیروزی بخشیدن . فیروزی دادن . فیروزی رسان . فیروزی مند. فیروزی یافتن . رجوع به هر یک از این کلمات شود.
زویسه به قارن رسید آگهی
که آمد به فیروزی و فرهی .
فردوسی .
چو بگذشت یک چند از نامدار
به فیروزی و دولت شهریار.
فردوسی .
تو را باد فیروزی و فرهی
بزرگی و دیهیم شاهنشهی .
فردوسی .
درآمد تو را روز بهمنجنه
به فیروزی این روز را بگذران .
منوچهری .
به فیروزی بخت فرخنده فال
درآمد به بخشیدن ملک و مال .
نظامی .
به بخارا رفت و به فراغ دل و فیروزی بخت بر تخت مملکت خویش قرار گرفت .(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
صبوری نامه ٔ فیروزی آمد
قویتر پایه ٔ بهروزی آمد.
جامی .
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی .
حافظ.
ترکیب ها:
- فیروزی بخشیدن . فیروزی دادن . فیروزی رسان . فیروزی مند. فیروزی یافتن . رجوع به هر یک از این کلمات شود.
فیروزی . (ص نسبی ) منسوب به فیروز که از قرای حمص شام است . (سمعانی ).
فیروزی. ( ص نسبی ) منسوب به فیروز که از قرای حمص شام است. ( سمعانی ).
فیروزی. ( حامص ) پیروز بودن ، یا پیروز شدن. فتح. نصرت. نجح. ظفر. فوز. کامیابی. کام. موفقیت. ( یادداشت مؤلف ) :
زویسه به قارن رسید آگهی
که آمد به فیروزی و فرهی.
به فیروزی و دولت شهریار.
بزرگی و دیهیم شاهنشهی.
به فیروزی این روز را بگذران.
درآمد به بخشیدن ملک و مال.
صبوری نامه فیروزی آمد
قویتر پایه بهروزی آمد.
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی.
- فیروزی بخشیدن . فیروزی دادن. فیروزی رسان. فیروزی مند. فیروزی یافتن. رجوع به هر یک از این کلمات شود.
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 290 تن سکنه است. آب آن از رود سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آباده که دارای 385 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، انگور و بادام و کاردستی مردم بافتن کرباس و گیوه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 350 تن سکنه است. آب آن از رود کر و محصول عمده اش غله و برنج است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان نیشابور که دارای 76 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
فیروزی. ( حامص ) پیروز بودن ، یا پیروز شدن. فتح. نصرت. نجح. ظفر. فوز. کامیابی. کام. موفقیت. ( یادداشت مؤلف ) :
زویسه به قارن رسید آگهی
که آمد به فیروزی و فرهی.
فردوسی.
چو بگذشت یک چند از نامداربه فیروزی و دولت شهریار.
فردوسی.
تو را باد فیروزی و فرهی بزرگی و دیهیم شاهنشهی.
فردوسی.
درآمد تو را روز بهمنجنه به فیروزی این روز را بگذران.
منوچهری.
به فیروزی بخت فرخنده فال درآمد به بخشیدن ملک و مال.
نظامی.
به بخارا رفت و به فراغ دل و فیروزی بخت بر تخت مملکت خویش قرار گرفت.( ترجمه تاریخ یمینی ).صبوری نامه فیروزی آمد
قویتر پایه بهروزی آمد.
جامی.
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی.
حافظ.
ترکیب ها:- فیروزی بخشیدن . فیروزی دادن. فیروزی رسان. فیروزی مند. فیروزی یافتن. رجوع به هر یک از این کلمات شود.
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 290 تن سکنه است. آب آن از رود سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آباده که دارای 385 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، انگور و بادام و کاردستی مردم بافتن کرباس و گیوه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 350 تن سکنه است. آب آن از رود کر و محصول عمده اش غله و برنج است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فیروزی. ( اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان نیشابور که دارای 76 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
دانشنامه عمومی
فیروزی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
فیروزی (آباده)
فیروزی (بوانات)
فیروزی (خرم بید)
فیروزی (شیراز)
فیروزی (مرودشت)
فیروزی (نیشابور)
فیروزی (کرمانشاه)
فیروزی (آباده)
فیروزی (بوانات)
فیروزی (خرم بید)
فیروزی (شیراز)
فیروزی (مرودشت)
فیروزی (نیشابور)
فیروزی (کرمانشاه)
wiki: سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۲۹۹ نفر (۱۰۲ خانوار) بوده است.
wiki: استان خراسان رضوی ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان فضل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۱ نفر (۱۰خانوار) بوده است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان فضل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۱ نفر (۱۰خانوار) بوده است.
wiki: فیروزی (نیشابور)
پیشنهاد کاربران
نام خانوادگی بیشتر ساکنین شهرستان خوروبیابانک از توابع استان اصفهان
فرشته جهان
کلمات دیگر: