مترادف طرف بربستن : سود بردن، نفع یافتن، نتیجه گرفتن، بهره بردن، طرف بستن، استفاده کردن
طرف بربستن
مترادف طرف بربستن : سود بردن، نفع یافتن، نتیجه گرفتن، بهره بردن، طرف بستن، استفاده کردن
مترادف و متضاد
سود بردن، نفع یافتن، نتیجهگرفتن، بهره بردن، طرف بستن، استفاده کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) نفع یافتن سود بردن .
کنایه از نفع یافتن و چیزی حاصل کردن باشد از کسی وجائی .
کنایه از نفع یافتن و چیزی حاصل کردن باشد از کسی وجائی .
لغت نامه دهخدا
طرف بربستن. [ طَ ب َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) طرف بستن. کنایه از نفع یافتن و چیزی حاصل کردن باشد از کسی و جائی. ( برهان ) ( آنندراج ) :
بغیر آنکه بشد دین و دانش از دستم
دگر بگو که ز مِهرت چه طرف بربستم.
تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست.
بجز شکستگی خود چه طرف بربستند.
کاری است سخت شگرف باری است سخت گران.
که پیش راه تو گیرد که طرف بربندد
چو بر سپاه مخالف روان کنی یکران.
بغیر آنکه بشد دین و دانش از دستم
دگر بگو که ز مِهرت چه طرف بربستم.
حافظ.
پیداست ازآن میان چه بربست کمرتا من ز کمر چه طرف خواهم بربست.
حافظ.
چو شاخ بارور از باغ دهر اهل تمیزبجز شکستگی خود چه طرف بربستند.
طاهر وحید.
عمر ار کنی همه صرف زو برنبندی طرف کاری است سخت شگرف باری است سخت گران.
رعدی آذرخشی.
|| مقابل طرف شدن : که پیش راه تو گیرد که طرف بربندد
چو بر سپاه مخالف روان کنی یکران.
سنجر کاشی.
کلمات دیگر: