مترادف عاکف : گوشه گیر، گوشه نشین، معتزل، معتکف، منزوی
عاکف
مترادف عاکف : گوشه گیر، گوشه نشین، معتزل، معتکف، منزوی
فارسی به انگلیسی
devotee praying in seclusion
فرهنگ اسم ها
اسم: عاکف (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ākef) (فارسی: عاکِف) (انگلیسی: akef)
معنی: گوشه گیرنده برای عبادت، ( در قدیم ) آن که در جایی مقدس برای عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف، ( به گونه ای احترام آمیز ) حاضر و مقیم
معنی: گوشه گیرنده برای عبادت، ( در قدیم ) آن که در جایی مقدس برای عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف، ( به گونه ای احترام آمیز ) حاضر و مقیم
(تلفظ: ākef) (عربی) (در قدیم) آن که در جایی مقدس برای عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف ؛ (به گونهای احترام آمیز) حاضر و مقیم .
مترادف و متضاد
گوشهگیر، گوشهنشین، معتزل، معتکف، منزوی
فرهنگ فارسی
بازدارنده خود، گوشه گیرنده، مقیم، معتکف، گوشه نشین، کسی که درمسجدیادرگوشهای برای عبادت مقام کند
۱ - مقیم شونده معتکف . ۲ - کسی که در مسجد یا جای دیگر برای عبادت مقام گزیند گوشه گیرنده برای طاعت و عبادت جمع عاکفون عکف عکوف . یا عاکف ملا علی . فرشته .
۱ - مقیم شونده معتکف . ۲ - کسی که در مسجد یا جای دیگر برای عبادت مقام گزیند گوشه گیرنده برای طاعت و عبادت جمع عاکفون عکف عکوف . یا عاکف ملا علی . فرشته .
فرهنگ معین
(کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) گوشه گیرنده ، کسی که در مسجد یا هر جای دیگر برای عبادت گوشه بگیرد.
لغت نامه دهخدا
عاکف. [ ک ِ ] ( ع ص ) به جایی مقیم شونده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ج ، عاکفون و عُکف و عکوف. ( اقرب الموارد ) : و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سواءالعاکف فیه و الباد. ( قرآن 25/22 )؛ و مسجد الحرام را برای مردم قرار دادیم که یکسان باشد مقیم در آن و وارد از خارج. || گوشه گیرنده در مسجد. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف. ( گلستان ). || نگاه دارنده خود را. || اصلاح کننده. || دیری ورزنده. ( منتهی الارب ). || عاکف و عاکفان ملأ اعلا؛ فرشتگان که در مقام بالا جای دارند. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. کسی که در مسجد یا در گوشه ای برای عبادت مقام می کند، گوشه گیر، گوشه نشین.
۲. (تصوف ) کسی که از دنیا قطع علاقه می کند و فقط به خدا می پردازد.
۳. حاضر، مقیم.
۲. (تصوف ) کسی که از دنیا قطع علاقه می کند و فقط به خدا می پردازد.
۳. حاضر، مقیم.
جدول کلمات
گوشه نشین
پیشنهاد کاربران
گوشه گیرنده
کلمات دیگر: