مترادف ضیاع : املاک، اموال، دارایی، خواسته ها، کالا، متاع
برابر پارسی : زمین کشاورزی
properties, estates
property
۱. املاک، اموال، دارایی
۲. خواستهها
۳. کالا، متاع
املاک، اموال، دارایی
خواستهها
کالا، متاع
(ض یا ضَ) [ ع . ] (اِ.) ج . ضیعه ؛ آب و زمین ، دارایی .
(ضَ) [ ع . ] (مص ل .) تباه شدن ، تلف گردیدن .
غضائری .
فرخی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
مولوی .
مولوی .
اوحدی .
ضیاع . [ ض َ ] (ع اِ) زن و فرزندان و هرکه در نفقه و مؤنت او باشد. هر ضعیف و نیازمند که در امور و حوائج خود محتاج او بود. (منتهی الارب ). || عیال . || آنکه افتقاد نداشته باشد. (منتخب اللغات ). || هلاک . (منتهی الارب ). || نوعی از بوی خوش . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || وام . (مهذب الاسماء).
ضیاع . [ ض َ ](ع مص ) هلاک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ضایعشدن . (دهار). بباد شدن . (تاج المصادر). تلف گردیدن .بطلان . تباهی . تفقد. گویند: فلان مات ضیاعاً؛ مرد و کسی پروای او نکرد. ضیعة. ضیع. ضیَع. (منتهی الارب ).
۱. ضایع شدن؛ تلف شدن؛ تباه شدن.
۲. ضایعه.
۳. مرگ؛ نابودی.
= ضیعت
〈 ضیاع و عقار: [قدیمی] زمینهای کشاورزی و اموال خانه.