مترادف عسرت : افلاس، تعسر، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، دشواری، سختی، ضراء، عسر، فقر، نداری
برابر پارسی : تنگدستی، تنگنایی، تهیدستی، درماندگی، مستمندی
افلاس، تعسر، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، دشواری، سختی، ضراء، عسر، فقر، نداری
عسرت . [ ع ُ رَ ] (ع اِمص ) عسرة. دشواری . (غیاث اللغات ) (مجمل اللغة). دشواری و سختی و زحمت و اشکال . (ناظم الاطباء). دشخواری . و رجوع به عسرة شود.
- باعسرت ؛ مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء).
- بی عسرت ؛ آسان و سهل . (ناظم الاطباء).
|| تنگدستی و درویشی . (مجمل اللغة). دست تنگی . فاقه . فقر. نیاز. نیازمندی . ضرورت . حاجت .