کلمه جو
صفحه اصلی

نمک بار

لغت نامه دهخدا

نمک بار. [ ن َ م َ ] ( نف مرکب ) نمک ریز. نمک افشان. که نمک فروریزد.
- نمک بار شدن ؛ گریان شدن. اشک فروریختن. نمک انگیز شدن :
چو ابر از شوربختی شد نمک بار
دل از شیرین شورانگیز بردار.
نظامی.


کلمات دیگر: