مترادف مداهن : چاپلوس، چرب زبان، متملق، زبان به مزد، مداهنه گر
مداهن
مترادف مداهن : چاپلوس، چرب زبان، متملق، زبان به مزد، مداهنه گر
مترادف و متضاد
چاپلوس، چربزبان، متملق، زبانبهمزد، مداهنهگر
فرهنگ فارسی
منافق دروغگو
لغت نامه دهخدا
مداهن. [ م َ هَِ ] ( ع اِ ) ج ِ مُدهُن. ( اقرب الموارد ). رجوع به مدهن شود.
مداهن. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) آنکه ظاهر کند خلاف باطن را. بربافنده. خیانت نماینده. ( آنندراج ). صانع. که اظهارش جز واقع امر باشد. ( از متن اللغة ). منافق. دروغگو. غدار. مکار. ( ناظم الاطباء ). چاپلوس. ( یادداشت مؤلف ). || سهل انگار. آسان گیر. ( یادداشت مؤلف ).
مداهن. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) آنکه ظاهر کند خلاف باطن را. بربافنده. خیانت نماینده. ( آنندراج ). صانع. که اظهارش جز واقع امر باشد. ( از متن اللغة ). منافق. دروغگو. غدار. مکار. ( ناظم الاطباء ). چاپلوس. ( یادداشت مؤلف ). || سهل انگار. آسان گیر. ( یادداشت مؤلف ).
مداهن . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مُدهُن . (اقرب الموارد). رجوع به مدهن شود.
مداهن . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) آنکه ظاهر کند خلاف باطن را. بربافنده . خیانت نماینده . (آنندراج ). صانع. که اظهارش جز واقع امر باشد. (از متن اللغة). منافق . دروغگو. غدار. مکار. (ناظم الاطباء). چاپلوس . (یادداشت مؤلف ). || سهل انگار. آسان گیر. (یادداشت مؤلف ).
کلمات دیگر: