مترادف مذنب : اثیم، خاطی، گناهکار، مجرم، معصیت کار
متضاد مذنب : معصوم
ستاره دنباله دار
گناهکار , مقصر , بزهکار , مجرم , محکوم
اثیم، خاطی، گناهکار، مجرم، معصیتکار ≠ معصوم
مذنب . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) کفلیز. (منتهی الارب ). کفچلیز. (از مهذب الاسماء). مغرفة. (متن اللغة) (اقرب الموارد). کفگیر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). ج ، مذانب . || آبراهه بسوی زمین یا در پستی . (منتهی الارب ). رهگذر آب در نشیب . (مهذب الاسماء). مسیل میان دو بلندی از زمین . کانال . ترعه . (یادداشت مؤلف ). مسیل بین دو تپه یا مسیل آب به سوی زمین . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، مذانب . || نهری که از مرغزار بجانب دیگر رود. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جوی خرد. (یادداشت مؤلف ). ج ، مذانب .
مذنب . [ م ُ ذَن ْ ن َ ] (ع ص ) دم دار. دنباله دار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مُذَنَّبَة شود. || خرمای نیم پخته . (از مهذب الاسماء). غوره ٔ خرما که رسیدگی و پختگی در آن از طرف دمش ظاهر شود. (از بحر الجواهر). رجوع به مُذَنِّب شود.
مذنب . [ م ُ ذَن ْ ن ِ ] (ع ص ) غوره ٔ خرمای نیم رس که از دنباله رسیدن آغاز کند. (ناظم الاطباء). غوره ٔ خرما که رطب شدن گیرد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). غوره ٔ خرما که از طرف دم شروع به رسیدن و پخته شدن کند. نعت فاعلی است از تذنیب . رجوع به تذنیب و نیز رجوع به تذنوب شود. || ماده شتری که از شدت درد زه دم خود را دراز کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
مذنب . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) گنه کار. (منتهی الارب ). گناه کننده . (آنندراج ). گناهکار. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). خطاکار. (ناظم الاطباء). که مرتکب گناه شود. (از متن اللغة). که صاحب گناه گردد. (متن اللغة) (از اقرب الموارد). بزهکار. مجرم اثیم . تبه کار. بزه مند. عاصی .
گناهکار.
غورۀ خرما.