کلمه جو
صفحه اصلی

نیزه دار

فارسی به انگلیسی

lancer, spearman

فارسی به عربی

رمح

مترادف و متضاد

spear (اسم)
خشت، پیکان، نیزه، سنان، نیزه ای، سخمه، نیزه دار

lancer (اسم)
نیزه دار، نیزه زن، تشر زن، نیزه انداز

spearman (اسم)
نیزه دار، نیزه انداز

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - سپاهیی که نیزه در دست گیرد . ۲- نور دهنده منیر ( ایهام بدو معنی ) : ((نیزه داری غیر مهر آن نیز لرزان بر سپهر تیغ داری جز جبل افتاده او هم بر زمین. ) ) ( وحشی . جا. امیرکبیر . ۲۵۱ )

لغت نامه دهخدا

نیزه دار. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] ( نف مرکب ) رامح. ( السامی ). نیزه افکن. نیزه گذار. نیزه ور. ( یادداشت مؤلف ). مسلح به نیزه :
همه نیزه داران شمشیرزن
همه لشکرآرای و لشکرشکن.
دقیقی
سپه بود بر میمنه چل هزار
سواران زوبین ور و نیزه دار.
فردوسی.
چو بشنید کآمد سپاهی گران
همه نیزه داران و جوشن وران.
فردوسی.
همیدون پیاده پس نیزه دار
ابا جوشن و تیر آهن گذار.
فردوسی.
ز نوک نیزه های نیزه داران
شده وادی چو اطراف سنابل.
منوچهری.
همه نیزه داران گردن فراز
نشان بسته بر نیزه موی دراز.
اسدی.
کمندافکنان از پس خیل خویش
به تیغ و زره نیزه داران ز پیش.
اسدی.
نیزه دارانش که از شیر نیستان کین کشند
خون و آتش ز آن نی چون خیزران افشانده اند.
خاقانی.
رکاب است چون حلقه نیزه داران
که عیدی به میدان خاقان نماید.
خاقانی.
برون رفت جوشن وری نیزه دار.
نظامی.
|| نیزه بردار. ( ناظم الاطباء ) :
نبود از همه خلق جز جبرئیل
به حرب حنین نیزه دار علی.
ناصرخسرو.

فرهنگ عمید

سرباز یا سپاهی که دارای نیزه باشد.

دانشنامه عمومی

نیزه دار (به انگلیسی: Lancer) یک نوع سرباز سوارهٔ با نیزه بود. نیزه داران در نبردهای آشوری ها در اوایل ۷۰۰ سال پیش از میلاد و پس از آن در نبردهای یونان، ایران، فرانسه، هان چین، عشایر و سواران رومی استفاده می شد. نیزه داران به طور گسترده ای در آسیا و اروپا مورد استفاده قرار می گرفتند.

جدول کلمات

رامح


کلمات دیگر: