مترادف اشک فشان : اشکبار، اشک ریز، گریان
اشک فشان
مترادف اشک فشان : اشکبار، اشک ریز، گریان
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) اشک ریز اشکبار . ۲ - در حال اشک ریختن اشکریزان .
لغت نامه دهخدا
اشک فشان. [ اَف َ / ف ِ ] ( نف مرکب ) اشکریزان. اشکبار :
دیده آن روز که شد اشک فشان دانستم
کین تنک زورق من درخور طوفانش نیست.
دیده آن روز که شد اشک فشان دانستم
کین تنک زورق من درخور طوفانش نیست.
کلیم ( از آنندراج ).
چشمی که اشک بسیار می افشاند. ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
اشک بار، اشک ریز.
کلمات دیگر: