مترادف تلخ رو : تندمزاج، ترشرو، بدعنق، بدخو
تلخ رو
مترادف تلخ رو : تندمزاج، ترشرو، بدعنق، بدخو
فرهنگ فارسی
تند مزاج درشت رو . تلخ ابرو .
لغت نامه دهخدا
تلخ رو. [ ت َ ] ( ص مرکب ) تندمزاج و درشت رو. ( ناظم الاطباء ). تلخ ابرو. تلخ جبین. ( مجموعه مترادفات ) ( بهار عجم ) ( آنندراج ). کنایه از ترشرو و بی دماغ..... ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) :
به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش
که از طپانچه بحر است روی مرجان سرخ.
که هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد.
به تلخ رو مکن اظهار تنگدستی خویش
که از طپانچه بحر است روی مرجان سرخ.
صائب ( از آنندراج ).
به دریا می شود از بازگشت آبها ظاهرکه هرکس مرجع خلق است باید تلخ رو باشد.
وحید ( ایضاً ).
کلمات دیگر: