کلمه جو
صفحه اصلی

اصدار


مترادف اصدار : صادر کردن، صدور، روانه کردن، گسیل داشتن

عربی به فارسی

صدور , انتشار


مترادف و متضاد

۱. صادر کردن، صدور
۲. روانه کردن، گسیلداشتن


فرهنگ فارسی

صادرکردن، بازگردانیدن، فرستادن
( مصدر ) ۱ - باز گردانیدن روانه کردن گسیل داشتن فرستادن . ۲ - صادر کردن ورقه یا حکم یا ابلاغی .
مواضعی است به نعمان الاراک نزدیک مکه که از آنها عسل صادر میکنند و مراد از آن صدور وادی است .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - فرستادن . ۲ - صادر کردن حکم . ۳ - بازگردانیدن .

لغت نامه دهخدا

اصدار. [ اِ ] ( ع مص ) بازگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ) ( ناظم الاطباء ). واگردانیدن. ( زوزنی ). اصدار کسی از کاری ؛ بازگردانیدن وی را از آن و منصرف کردن وی. ( از اقرب الموارد )( قطر المحیط ). || اصدار امر؛ نمودار کردن آنرا. آشکار کردن آنرا. ابراز آن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || اصدار فلان را؛ بردن وی را. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || اطعمهم حتی اصدرهم ؛ یعنی سیر کردن ایشان را. ( اقرب الموارد ). || فلان یورد و لایصدر؛ یعنی کار را آغاز میکند ولی آنرا تمام نمیکند. ( از اقرب الموارد ). || صادر کردن و دادن. ( فرهنگ نظام ).

اصدار. [ اَ ] ( اِخ ) مواضعی است به نعمان الاراک نزدیک مکه که از آنها عسل صادر میکنند و مراد از آن صدور وادی است. ( از اصمعی ) ( معجم البلدان ). و رجوع به مراصدالاطلاع شود.

اصدار. [ اَ ] (اِخ ) مواضعی است به نعمان الاراک نزدیک مکه که از آنها عسل صادر میکنند و مراد از آن صدور وادی است . (از اصمعی ) (معجم البلدان ). و رجوع به مراصدالاطلاع شود.


اصدار. [ اِ ] (ع مص ) بازگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (ناظم الاطباء). واگردانیدن . (زوزنی ). اصدار کسی از کاری ؛ بازگردانیدن وی را از آن و منصرف کردن وی . (از اقرب الموارد)(قطر المحیط). || اصدار امر؛ نمودار کردن آنرا. آشکار کردن آنرا. ابراز آن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصدار فلان را؛ بردن وی را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اطعمهم حتی اصدرهم ؛ یعنی سیر کردن ایشان را. (اقرب الموارد). || فلان یورد و لایصدر؛ یعنی کار را آغاز میکند ولی آنرا تمام نمیکند. (از اقرب الموارد). || صادر کردن و دادن . (فرهنگ نظام ).


فرهنگ عمید

۱. صادر کردن، فرستادن.
۲. بازگردانیدن.


کلمات دیگر: