کلمه جو
صفحه اصلی

اطلاع دادن


برابر پارسی : آگاهی

فارسی به انگلیسی

inform, instruct, notify, report, tip, warn


inform, instruct, notify, report, tip, warn, to inform, to advise

مترادف و متضاد

inform (فعل)
اگاه کردن، گفتن، خبر دادن، اگاهی دادن، مطلبی را رساندن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از، اطلاع دادن، مستحضر داشتن

فرهنگ فارسی

خبر دادن . آگاهی دادن . خبر کردن آگاه کردن مطلع کردن . آگاه ساختن عرضه داشتن . معروض داشتن .

لغت نامه دهخدا

اطلاع دادن. [ اِطْطِ دَ ] ( مص مرکب ) خبر دادن. آگاهی دادن. خبر کردن.آگاه کردن. مطلع کردن. آگاه ساختن. عرضه داشتن. معروض داشتن : اعثار؛ اطلاع دادن کسی را. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: