کلمه جو
صفحه اصلی

بنلاد


مترادف بنلاد : اساس، بنیاد، پایه، پی، طبقه، قشر، لایه، بنا، دیوار، پشتیبان، حامی

فارسی به انگلیسی

sill, basis, foundation, substratum, layer

layer


basis, foundation, substratum


مترادف و متضاد

اساس، بنیاد، پایه، پی


طبقه، قشر، لایه


بنا


دیوار


پشتیبان، حامی


۱. اساس، بنیاد، پایه، پی
۲. طبقه، قشر، لایه
۳. بنا
۴. دیوار
۵. پشتیبان، حامی


فرهنگ فارسی

بنیاد، پی دیوار، بندادوبنوره هم گفته شده
( اسم ) ۱ - بنای عمارت و اصل آن . ۲ - دیوار و اصل آن . ۳ - پشتیبان .

فرهنگ معین

(بُ ) (اِمر. ) ۱ - دیوار، پی ، بنیاد. ۲ - پشتیبان .

لغت نامه دهخدا

بنلاد. [ ب ُ] ( اِ مرکب ) بنای عمارت و دیوار باشد. ( برهان ). بنای دیوار و عمارت. چه ، لاد، دیوار است و سر دیوار را سر لاد گویند و بن دیوار را بنلاد و بنیاد به این معنی مشهور است. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). بنای عمارت و اصل آن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). بنیاد دیوار. ( اوبهی ). بنیاد دیوار و عمارت. ( رشیدی ). بنیاد.بنیان. پی. پایه. پای بست. بنوری. اساس :
لاد را بر بنای محکم نه
که نگهدار لاد بنلاد است.
فرالاوی.
دوستی دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کژ شود ز کژی بنلاد.
ناصرخسرو.
یقین شناس که چندان بقا نخواهد ماند
فنای عمر عدو را چه بد بود بنلاد.
کلامی اصفهانی ( از آنندراج ).
|| دیوار و اصل آن. || پشتیبان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بنیاد و بنداد شود.
- حروف بنلادی ؛ در اصطلاح زبان آموزی حروف بنلادی حروفی را گویند که در همه صیغه ها و اشتقاقات باقی و برقرار باشد. مانند «ک » و «ر» و «د» در فعل کردن و «د» و «ی » و «د» در فعل دیدن و «ک » و «ن » در فعل کنش و «ب » و «ی » و «ن » در فعل بینش. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. = بنیاد: لاد را بر بنای محکم نه / که نگهدار لاد بنلاد است (فرالاوی: شاعران بی دیوان: ۳۹ ). ٢. پشتیبان.

فرهنگستان زبان و ادب

{cambium} [زیست شناسی] بافتی که به موازات محور طولی گیاه قرار دارد و منشأ رشد ثانوی یا قطری گیاه است
{socle} [ریاضی] برای یک مدول (module )، مجموع همۀ زیرمدول های (submodule ) سادۀ آن

پیشنهاد کاربران

لایه یا لایه هایی از بافتی هستند که به آنها مریستم ( سرلاد ) جانبی نیز می گویند. این بافت مسوول رویش ثانویه گیاه می باشد. ( به انگلیسی :cambium )


کلمات دیگر: