کلمه جو
صفحه اصلی

مرئوس


مترادف مرئوس : دون پایه، کارمند، زیردست، مادون

متضاد مرئوس : رئیس

فارسی به انگلیسی

subordinate

مترادف و متضاد

۱. دونپایه، کارمند
۲. زیردست، مادون ≠ رئیس


subordinate (اسم)
تابع، مادون، مرئوس، پایینی

subordinate (صفت)
فرعی، تابع، وابسته، مادون، فرمانبردار، مطیع، مرئوس

دون‌پایه، کارمند ≠ رئیس


زیردست، مادون


فرهنگ فارسی

( اسم و صفت ) آنکه زیر دست رئیسی بکار پردازد عضو اداره یا موسسهای کارمند جمع : مرئوسین .
رعیت

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . مرؤوس ] (اِمف . ) زیردست ، کسی که زیر دست رئیس کار می کند.

لغت نامه دهخدا

مرئوس. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) رعیت. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ). عامه مردم. ( از منتهی الارب ). که زیر سلطه رئیس باشد. ( از اقرب الموارد ). تابع. خادم. کنایه از رعیت. ( غیاث اللغات ). زیردست. فرودست. ( یادداشت مؤلف ). مقابل رئیس. کارمند.عضو اداره یا مؤسسه یا شرکتی که زیردست رئیس کار می کند. || آنکه شهوت او در سر او باشد و بس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || بزرگ سر. ( از منتهی الارب ). عظیم الرأس. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || که از درد سرشکایت کند. ( از متن اللغة ). که به سرسام مبتلا باشد.( از متن اللغة ). المصاب رأسه. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

کسی که زیردست رئیس کار می کند، کارمند.

دانشنامه عمومی

کسی که زیر دست رئیس کار میکند.


پیشنهاد کاربران

این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن اینهاست: اَپَرمانیک Aparmanik ( پهلوى: مرئوس، ریاستى، وزارتى ) ، سُداریک Sodarik ( پهلوى: مرئوس ، تحت ریاست ) ، پُدیک Podik ( پهلوى: پَدیک/بَذیک : مرئوس ، مرید ) ، سروندیک Sarvandik ( پیشنهادى - پهلوى: سروند ( رئیس ) + ایکik
( صفت مفعولى/نسبى ساز ) : مرئوس ، مورد ریاست )


کلمات دیگر: