کلمه جو
صفحه اصلی

تناول


مترادف تناول : خوردن، صرف کردن، میل کردن، نوش کردن، بر داشتن، گرفتن

فارسی به انگلیسی

eating

مترادف و متضاد

۱. خوردن، صرف کردن، میل، کردن، نوش کردن،
۲. بر داشتن، گرفتن


فرهنگ فارسی

گرفتن، برداشتن، فراگرفتن، دست رساندن، غذاخورد
( مصدر ) ۱ - گرفتن بگرفتنبرداشتن فاگرفتندست رساندن. ۲ - خوردن ( غذا ) . جمع : تناولات .

فرهنگ معین

(تَ وُ ) [ ع . ] (مص ل . )۱ - گرفتن ، برداشتن . ۲ - غذا خوردن .

لغت نامه دهخدا

تناول. [ ت َ وُ ] ( ع مص )گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یقال : ناولته فتناول. ( منتهی الارب ). تناولت بنا الرکاب مکان کذا؛ بلغت بنا الیه. ( اقرب الموارد ). فراگرفتن و برداشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). فراگرفتن. ( مجمل اللغة ). دریافت بخشش و انعام. ( ناظم الاطباء ). || مجازاً بمعنی خوردن مستعمل. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خوردن و آشامیدن. ( ناظم الاطباء ) : دست تناول آنگه به طعام برند که متعلقان و زیردستان بخورند. ( گلستان ).

فرهنگ عمید

۱. غذا خوردن.
۲. [قدیمی] گرفتن، برداشتن، فراگرفتن.

پیشنهاد کاربران

مصرف کردن - رساندن مواد قابل مصرف به بدن - دریافت کردن

بلند کردن

تناول به معنایی خوردن، دست رساندن، فراگرفتن است


کلمات دیگر: