مترادف بنک : جا، محل، مکان، بنگاه، اثر، رد، نقش، پی، ردپا، نقش پا
بنک
مترادف بنک : جا، محل، مکان، بنگاه، اثر، رد، نقش، پی، ردپا، نقش پا
فارسی به انگلیسی
spoor, trace, track, trail
مترادف و متضاد
جا، محل، مکان
بنگاه
اثر، رد، نقش
پی، ردپا، نقشپا
۱. جا، محل، مکان
۲. بنگاه
۳. اثر، رد، نقش
۴. پی، ردپا، نقشپا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(بُ نَ )( اِ. )۱ - ردّ پا. ۲ - نشان و اثر هر چیز.
(بَ نَ ) (اِ. ) ۱ - نوعی از قماش اطلس که بر آن گل های زربفت باشد. ۲ - گل ها و نشان ها که بر روی مهوشان از نوشیدن شراب بهم رسد، عرق که بر پیشانی ایشان نشیند.
( ~.) (اِ.) = بنه : جای ، مکان ، جایی که نقد و جنس در آن نهند، بنگاه .
(بُ نَ)( اِ.)1 - ردّ پا. 2 - نشان و اثر هر چیز.
(بَ نَ) (اِ.) 1 - نوعی از قماش اطلس که بر آن گل های زربفت باشد. 2 - گل ها و نشان ها که بر روی مهوشان از نوشیدن شراب بهم رسد، عرق که بر پیشانی ایشان نشیند.
لغت نامه دهخدا
ز جامه خانه عشق تو اطلسی گردون
به نعل و داغ بنک پوش کرده ای ما را.
بنک. [ ب ُ ن َ ] ( اِ مصغر ) مصغر بنه است یعنی درخت کوچک. ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). بنه. بن درخت کوچک. ( فرهنگ فارسی معین ). || نشان و اثر. چنانکه گویند از فلانی یا از فلانه چیز بنک نمانده است ؛ اراده آن باشد که نشان و اثر نمانده است. ( برهان ) ( از رشیدی ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). نشان و اثر چیزی : بنک از فلان نماند. ( فرهنگ فارسی معین ). نشان و اثر چیزی. ( ناظم الاطباء ). || نشان و نقش پا. ( ناظم الاطباء ). نقش پا. نشان پا. رد پا. ( فرهنگ فارسی معین ).
بنک. [ ب ُ ن َ ] ( اِ ) بنه. جای. مکان. || جایی که نقد و جنس در آن نهند. بنگاه. ( فرهنگ فارسی معین ).
بنک. [ ب ُ ] ( اِ )پوست بیخ ام غیلان باشد و آن درختی است صحرایی در ولایت مصر. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). اسم فارسی قنب است و به هندی خار مغیلان نامند. ( تحفه حکیم مؤمن ). مانند قشوری است که از بیخ ام غیلان خیزد و ازیمن آرند و در طب بکار است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
بنک. [ ب ُ ] ( ع اِ ) بن چیزی و خالص آن. معرب است. یقال هؤلاء من بنک الارض ؛ ای من اصلها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اصل چیزی و آن معرب است. یقال هولاء من بنک الارض. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوعی از خوشبو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). طیبی ، یعنی عطر و بوی خوشی است معروف. ( از تاج العروس ج 7 ص 113 ) ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || بهره ای از شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج العروس ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
بنک . [ ب ُ ] (ع اِ) بن چیزی و خالص آن . معرب است . یقال هؤلاء من بنک الارض ؛ ای من اصلها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اصل چیزی و آن معرب است . یقال هولاء من بنک الارض . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوعی از خوشبو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طیبی ، یعنی عطر و بوی خوشی است معروف . (از تاج العروس ج 7 ص 113) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || بهره ای از شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ) (از ذیل اقرب الموارد).
ز جامه خانه ٔ عشق تو اطلسی گردون
به نعل و داغ بنک پوش کرده ای ما را.
ظهوری (از رشیدی ).
|| گلها و نشانها را نیز گویند که بر روی مهوشان از خوردن شراب بهم میرسدیا عرق بر پیشانی ایشان نشیند. (برهان ) (آنندراج ). گلی که بر روی مهوشان از آشامیدن شراب بهم رسد. و خویی که بر پیشانی نشیند. (ناظم الاطباء).
بنک . [ ب ُ ] (اِ)پوست بیخ ام غیلان باشد و آن درختی است صحرایی در ولایت مصر. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اسم فارسی قنب است و به هندی خار مغیلان نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مانند قشوری است که از بیخ ام غیلان خیزد و ازیمن آرند و در طب بکار است . (یادداشت بخط مؤلف ).
بنک . [ ب ُ ن َ ] (اِ مصغر) مصغر بنه است یعنی درخت کوچک . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). بنه . بن درخت کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). || نشان و اثر. چنانکه گویند از فلانی یا از فلانه چیز بنک نمانده است ؛ اراده آن باشد که نشان و اثر نمانده است . (برهان ) (از رشیدی ) (آنندراج ) (جهانگیری ). نشان و اثر چیزی : بنک از فلان نماند. (فرهنگ فارسی معین ). نشان و اثر چیزی . (ناظم الاطباء). || نشان و نقش پا. (ناظم الاطباء). نقش پا. نشان پا. رد پا. (فرهنگ فارسی معین ).
بنک . [ ب ُ ن َ ] (اِ) بنه . جای . مکان . || جایی که نقد و جنس در آن نهند. بنگاه . (فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
درختچه.
۱. نشان و اثر چیزی.
۲. رد پا.
بَنه#NAME?
درختچه.
۱. نشان و اثر چیزی.
۲. رد پا.
دانشنامه عمومی
بنک (کنگان)، شهری در استان بوشهر
بنک (بوانات)، روستا
بنک (منوجان)، روستا
این روستا در دهستان باغ صفا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۷ نفر (۱۴خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان کشمیران قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۱۳ نفر (۷۴خانوار) بوده است.
پارک ساحلی (به فاصله ۳کیلومتر در غرب شهر)
پارک جنگلی (واقع در انتهای بلوار شهرداری)
پارک کوهستانی (واقع در دامنه کوه)
جنگل دریایی حرا (واقع در شمال پارک ساحلی)
تابلوی خوش آمد به شهر
بنک شهری از توابع شهرستان کنگان است که در منتهی الیه حدود غربی این شهرستان واقع شده است. ارتفاعش از سطح دریا ۱۰۰ متر می باشد، و در حدود ۳ کیلومتر از ساحل فاصله دارد.از شمال راه ارتباطی، از جنوب خلیج فارس، از مغرب راه ارتباطی، و از سمت مشرق به بندر کنگان محدود می گردد.مساحت قانونی محدوده شهر ۴۸۵هکتار و مساحت حریم شهر ۲۱۷۷هکتار می باشد. شهرداری بنک در سال ۱۳۸۳تاسیس گردید
بیشترساکنان این شهر دارای مذهب شیعه می باشند. همچنین اهل تسنن نیز در این شهر زندگی می کنند و از پیروان مذاهب: شافعی و مالکی هستند و به زبان فارسی وعربی تکلم می کنند.پیروان مذهب تشیع در این شهر در کنار اهل تسنن با آرامش زندگی می کنند.
گویش مازنی
۱اتراق گاه ۲محل قرار دادن وسایل و لوازم شخصی در مزرعه و یا ...
مرتعی در حوزه ی جنوبی اسبوکلا از لفور سوادکوه تلفظ دیگران ...
پیشنهاد کاربران
ممکن است به ته برگ یا ته چک هم بنک گفته شود. مثلا بنکدار کسی که ته قبض انبار را نگه میدارد و به مشتری بن میدهد تا از انبر جنس را تحویل بگیرد که منظور همان عمده فروش است.
شروع
استارت کار
سرآغاز