کلمه جو
صفحه اصلی

کنترات کردن

فارسی به انگلیسی

to contract, to employ by contract

مترادف و متضاد

contract (فعل)
منقبض کردن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، مخفف کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) قرار داد بستن : ساختمان بیمارستان را کنترات کرد .

لغت نامه دهخدا

کنترات کردن. [ ک ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) قرارداد بستن : ساختمان بیمارستان را کنترات کرد. ( فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: