کلمه جو
صفحه اصلی

واژ

فرهنگ فارسی

باژ، باج
بر سر اسما آید بمعنی قلب و عکس و دیگر گونی : واژگون واژگونی .
بمعنی باج است و آن زری باشد که پادشاه زبر دست از پادشاه زیر دست می گیرد .

کوچک‌ترین واحد معنی‌دار یا نقش‌دار گفتار


فرهنگ معین

(اِ. ) نک . واج .
(اِ. ) نک . باژ، باج .

(اِ.) نک . واج .


(اِ.) نک . باژ؛ باج .


لغت نامه دهخدا

واژ. ( اِ ) به معنی باج است و آن زری باشد که پادشاه زبردست از پادشاه زیردست میگیرد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به باژ شود.

واژ. ( ص ) سرنگون. معکوس.( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). باز. رجوع به باز شود.

واژ. (اِ) به معنی باج است و آن زری باشد که پادشاه زبردست از پادشاه زیردست میگیرد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به باژ شود.


واژ. (ص ) سرنگون . معکوس .(ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). باز. رجوع به باز شود.


فرهنگ عمید

= باج۲

باج۲#NAME?


دانشنامه عمومی

واج، حرف. نمونه:پایگان زبان سه تا است:نام و کاره و واژ.


در صرف، واژ (به انگلیسی: morph، به فرانسوی: morphe) کوچک ترین واحد معنی دار (مانند: «سیب»، «رو») یا نقش دار (مانند: «از»، «ـ تر») زبان است.فرق واژ با تک واژ (morpheme) در این است که تک واژ مفهوم انتزاعی دارد، که تظاهر عینیِ آن را واژ می گویند و گونه های آواییِ یک تک واژ را واژگونه های آن تک واژ گویند.

فرهنگستان زبان و ادب

{morph} [زبان شناسی] کوچک ترین واحد معنی دار یا نقش دار گفتار

پیشنهاد کاربران

واژ برابر با گوی است و ان در پارسی دری بسیار امده و به پارسی پهلوی سخن بیشینه پارسیان بوده -
شیخ بوالحسن، شیخ بوسعید را گفت: سخن بواژ، مرا نصیحتی کن
همچنین انچه در پهلویهای بابا طاهر به گونه واج امده واژ نیز تواند بود


ته که می شی بمو چاره بیاموج

که این تاریک شوانرا چون کرم روج

کهی واجم که کی این روج آیو

کهی واجم که هرگز وا نه ای روج


کلمات دیگر: