هلاک شدن
فارسی به انگلیسی
to perish, to die
perish, succumb
فارسی به عربی
مت
مترادف و متضاد
نابود کردن، مردن، تلف شدن، هلاک شدن
فرهنگ فارسی
(مصدر )نیست شدن فانی شدن مردن .
لغت نامه دهخدا
هلاک شدن. [ هََ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مردن. کشته شدن. درگذشتن بر اثر سختی یا پیش آمد حادثه ای :
بشد بارگی زیر پایش هلاک
ولیکن نبودش به دل هیچ باک.
شوند این دلیران بی ترس و باک.
بسی زاهرمن اوفتاده به خاک.
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست ، بط را ز طوفان چه باک ؟
ملک یمین خویش را گر بکشی چه غم خوری.
که گر هلاک شوی منتی پذیر از دوست.
نوشیروان نمرد که نام نکو گذاشت.
بشد بارگی زیر پایش هلاک
ولیکن نبودش به دل هیچ باک.
فردوسی.
بباید که بر دست من بر هلاک شوند این دلیران بی ترس و باک.
فردوسی.
به پیکان بسی شد ز دیوان هلاک بسی زاهرمن اوفتاده به خاک.
فردوسی.
از آن همی ترسیدند که زهر باشد و هلاک شوند. ( نوروزنامه ). درودگربازرسید او را دستبردی نمود سره ، تا هلاک شد. ( کلیله و دمنه ). بسیار بگردید و راه به جایی نبرد، پس به سختی هلاک شد. ( گلستان ).گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست ، بط را ز طوفان چه باک ؟
سعدی.
سعدی اگر هلاک شد عمر تو باد و دوستان ملک یمین خویش را گر بکشی چه غم خوری.
سعدی.
نه گر قبول کنندت سپاس داری و بس که گر هلاک شوی منتی پذیر از دوست.
سعدی.
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت نوشیروان نمرد که نام نکو گذاشت.
سعدی.
پیشنهاد کاربران
مستهلک
در بعضی جاهاگاهی به معنای خسته شدن ( ( دهه وارو . تاجیکستان ) )
به معنایی خسته شدن
وبق
کلمات دیگر: