مترادف هرزگی : الواطی، بیهودگی، عیاشی، فسق وفجور، لاابالیگری، لعب، لودگی، لهو
هرزگی
مترادف هرزگی : الواطی، بیهودگی، عیاشی، فسق وفجور، لاابالیگری، لعب، لودگی، لهو
فارسی به انگلیسی
lewdness, debauchery
[sl.] the genital organ
abusive language
bawdiness, debauchery, depravity, dissipation, dissoluteness, easy virtue, filth, impureness, impurity, indecency, lechery, lewdness, license, licentiousness, luridness, obscenity, profligacy, prurience, salaciousness, scatology, sensuality, sleaziness, smuttiness, vulgarity
فارسی به عربی
سلس
مترادف و متضاد
زشتی، حیوانیت، سبعیت، جانور خویی، هرزگی
سخن زشت، فحاشی، فحش کاری، هرزگی
هرزگی، عیاشی، خوش گذرانی
هرزگی، عیاشی، میگساری، فسق
هرزگی، فحشاء، شهوترانی
هرزگی، تباهی، مردودیت
هرزگی، فساد، تباهی، شرارت، بدکرداری، بدکارگی
هرزگی، ولخرجی، ولگردی
هرزگی، فساد، فاحشگی، فحشاء
هرزگی، نا پرهیزکاری، بی اختیاری، عدم کف نفس
هرزگی، نا پرهیزکاری، بی اختیاری، عدم کف نفس
هرزگی، خارش، خارشک، حکه
هرزگی، خارش، خارشک، حکه
هرزگی، افسار گسیختگی
هرزگی، عیاشی
الواطی، بیهودگی، عیاشی، فسقوفجور، لاابالیگری، لعب، لودگی، لهو
فرهنگ فارسی
۱- هرزه بودن تباهکاری . ۲- عیاشی : (( هرچه داشت دردوسهسال بخوشگذرانی و هرزگی تمام کرد. ) ) ۲- (اسم ) امرقبیح کابد. ۴- نازوکرشمه دلربایی : (( بدست بادچنین زلف خویش بادمده که هست پیش. اوهرزگی وغمازی . ) ) (همام ) ۵- آلت رجولیت : (( شلوارش پارهو هرزگیش پیدابود. ) )
فرهنگ معین
(هَ زِ ) [ په . ] (حامص . ) ۱ - یاوه گویی . ۲ - ولگردی .
لغت نامه دهخدا
هرزگی. [ هََ زَ / زِ ] ( حامص ) کار بد. کار قبیح. تباهکاری. ( یادداشت به خط مؤلف ). || ناز و کرشمه. فریب و دلربائی :
به دست باد چنین زلف خویش باد مده
که هست پیشه او هرزگی و غمازی.
به دست باد چنین زلف خویش باد مده
که هست پیشه او هرزگی و غمازی.
همام.
|| ( اِ ) در تداول عام ، آلت تناسل و رجولیت ، چنانکه گویند: شلوارش پاره و هرزگیش پیدا بود. ( از یادداشتهای مؤلف ).فرهنگ عمید
۱. یاوه گویی.
۲. ولگردی.
۳. هرزه بودن، کار زشت کردن.
۲. ولگردی.
۳. هرزه بودن، کار زشت کردن.
پیشنهاد کاربران
یاوگی
خلاف کردن یا خلاف گفتن
لَش بازی
کلمات دیگر: