قریه ایست در ابرقو
بادک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بادک. [ دَ] ( اِ ) کودک ساقی باده دهنده زنان سلاطین پارسی ، و رودک و ریدک ساقی باده ده مردان کمتر از ده سال داشته باشد و ببلوغ نرسیده باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
بادک. [ دَ ] ( اِخ )قریه ای است بیک فرسنگی ابرقوه. ( فارسنامه ناصری ).
بادک. [ دَ ] ( اِخ )قریه ای است بیک فرسنگی ابرقوه. ( فارسنامه ناصری ).
بادک . [ دَ ] (اِخ )قریه ای است بیک فرسنگی ابرقوه . (فارسنامه ٔ ناصری ).
بادک . [ دَ] (اِ) کودک ساقی باده دهنده ٔ زنان سلاطین پارسی ، و رودک و ریدک ساقی باده ده مردان کمتر از ده سال داشته باشد و ببلوغ نرسیده باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).
پیشنهاد کاربران
در منطقه نهبندان خراسان جنوبی �بادَک� به معنی تاب است .
کلمات دیگر: