جان روح
روح و روان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روح و روان. [ ح ُ رَ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جان. روح :
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده بشادی روح و روان حاتم طی.
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده بشادی روح و روان حاتم طی.
حافظ.
جدول کلمات
جان
کلمات دیگر: