پاره گل در قالب خشت زنی قرار دادن و آنرا بشکل قالب در آوردن و در آفتاب گذاردن تا خشک شود و برای ساختن بنا بکار آید خشت ساختن .
خشت زدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خشت زدن. [ خ ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) پاره گل در قالب خشت زنی قرار دادن وبشکل قالب در آوردن و در آفتاب گذاردن تا خشک شود و برای ساختن بنا بکار آید. خشت ساختن. خشت مالیدن. خشت مالی کردن. تلبین. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) :
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پرتوان زد.
خشت زدی روزی از آن یافتی.
همچنان در دل من مهر و وفای تو بود.
نیکخواهانم نصیحت می کنند
خشت در دریا زدن بی حاصل است.
|| خشت انداختن. خشت ( اسلحه ای است ) بطرف زدن.
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پرتوان زد.
نظامی.
پیرهن خود ز گیا بافتی خشت زدی روزی از آن یافتی.
نظامی.
بوفای تو که گر خشت زنند از گل من همچنان در دل من مهر و وفای تو بود.
سعدی ( بدایع ).
- خشت در دریا زدن ؛ کار بیحاصل کردن ،کار بی فایده کردن : نیکخواهانم نصیحت می کنند
خشت در دریا زدن بی حاصل است.
|| خشت انداختن. خشت ( اسلحه ای است ) بطرف زدن.
پیشنهاد کاربران
به قول نظامی خشت زدن کنایه از سخن بی ارزش گفتن است
کنایه از سخن بیهوده گفتن
به زبان عامیامه
زر زدن
به زبان عامیامه
زر زدن
عبارت کنایی:سخنان بی ارزش گفتن
کار بیهوده انجام دادن
کلمات دیگر: