کلمه جو
صفحه اصلی

تحطم

عربی به فارسی

خردکردن , درهم شکستن , ريز ريز شدن , سقوط کردن هواپيما , ناخوانده وارد شدن , صداي بلند يا ناگهاني (در اثر شکستن) , سقوط


لغت نامه دهخدا

تحطم. [ ت َ ح َطْ طُ ] ( ع مص ) شکسته شدن. ( زوزنی ). شکسته گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || بسوختن از خشم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).


کلمات دیگر: