کلمه جو
صفحه اصلی

ششک

لغت نامه دهخدا

ششک . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان درکاسعیده ، بخش چهار دانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 220 تن و آب آن از چشمه و زارمرود است . محصول آنجا غلات و برنج و ارزن و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


ششک . [ ش ُ ] (اِ) چرک چشم . (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده ٔ ژنک باشد.


ششک. [ ش ُ ] ( اِ ) چرک چشم. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً دگرگون شده ژنک باشد.

ششک. [ ش ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان درکاسعیده ، بخش چهار دانگه شهرستان ساری. سکنه آن 220 تن و آب آن از چشمه و زارمرود است. محصول آنجا غلات و برنج و ارزن و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

دانشنامه عمومی

ششک (گناباد). ششک (گناباد)، روستایی از توابع بخش کاخک شهرستان گناباد در استان خراسان رضوی ایران است.
این روستا در دهستان کاخک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰ نفر (۴خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/sheshek/ & گوسفند ماده ی شش ماهه

گوسفند ماده ی شش ماهه



کلمات دیگر: