کلمه جو
صفحه اصلی

خدی

فرهنگ فارسی

کرمها که با سرگین ستور بر آیند

لغت نامه دهخدا

خدی . [ خ َ دا ] (ع اِ) کرمها که با سرگین ستور برآیند. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از قاموس ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).


خدی. [ خ َدْی ْ ] ( ع مص ) بشتاب رفتن و گام فراخ نهادن شتر یا اسب. ( از منتهی الارب )( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از قاموس ) ( از لسان العرب ). || نوعی از رفتن شتر یا اسب است. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از قاموس ) ( از لسان العرب ). || دویدن خَر مابین میخ و غلطیدنگاه. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از قاموس ).

خدی. [ خ َ دا ] ( ع اِ ) کرمها که با سرگین ستور برآیند. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از قاموس ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خدی . [ خ َدْی ْ ] (ع مص ) بشتاب رفتن و گام فراخ نهادن شتر یا اسب . (از منتهی الارب )(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از قاموس ) (از لسان العرب ). || نوعی از رفتن شتر یا اسب است . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از قاموس ) (از لسان العرب ). || دویدن خَر مابین میخ و غلطیدنگاه . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از قاموس ).


گویش مازنی

/Khedi/ خودی – خویشاوند – آشنا – خودمانی

خودی – خویشاوند – آشنا – خودمانی



کلمات دیگر: