قلا. [ ] (اِخ ) نام کوهی است . (فهرست ولف ) (فرهنگ شاهنامه ) :
شبانان کوه قلا را بخواند
وز آن شاهزاده سخنها براند.
شبانان کوه قلا را بخواند
وز آن شاهزاده سخنها براند.
فردوسی .
فردوسی .
قلا. [ق َ ] (ترکی ، اِ) فلاخن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان چ معین از فرهنگ نظام از فرهنگ اظفری ).
قلا. [ ق َ ] (علامت اختصاری ) (اصطلاح تجوید) علامت خاصی است از «قیل لا وقف »، و این در موردی است که بعضی قاریان معتقد به وصل و بعضی قایل به وقف باشند. (یادداشت مؤلف ).
قلا. [ ق ُ ] (اِ) رجوع به ناقلا شود.
شیطنت
۱فرصت – موقعیت مناسب ۲قلعه دژ
۱عربی شده ی کلا به معنی:کلاته آبادی ۲قلعه ۳قلعه ای در روستای ...
۱موقعیت – فرصت ۲میوه ی رسیده و دهان باز کرده ۳خلوت