کلمه جو
صفحه اصلی

رفن

لغت نامه دهخدا

رفن . [ رَ ] (ع اِ) بیضه و تخم مرغ . (ناظم الاطباء). بیضه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). بیض و گویند صواب نبض است . (از اقرب الموارد). در قاموس «بیض » و در لسان «نبض » آمده (از ابن الاعرابی ) و بنظر مؤلف قول دومی درست تر است . زیرا ذیل همان ماده نوشته : «ارفان الرجل : نَفر ثُم سکن ». و هنگام حرکت کردن نبض شدت می یابد و در این ماده هیچ قرینه ای برای معنی «بیض » وجود ندارد. (از نشوءاللغة ص 29).


رفن . [ رِف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) اسب دم دراز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). گویند اصل آن رِفَّل است . (اقرب الموارد).


رفن . [رِ ف ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهر کرد. سکنه ٔ آن 915 تن . آب آن از رودخانه ٔ سرخون . محصول عمده ٔ آنجا غلات و برنج . صنایع دستی زنان آن گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


رفن. [ رَ ] ( ع اِ ) بیضه و تخم مرغ. ( ناظم الاطباء ). بیضه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). بیض و گویند صواب نبض است. ( از اقرب الموارد ). در قاموس «بیض » و در لسان «نبض » آمده ( از ابن الاعرابی ) و بنظر مؤلف قول دومی درست تر است. زیرا ذیل همان ماده نوشته : «ارفان الرجل : نَفر ثُم سکن ». و هنگام حرکت کردن نبض شدت می یابد و در این ماده هیچ قرینه ای برای معنی «بیض » وجود ندارد. ( از نشوءاللغة ص 29 ).

رفن. [ رِف ْ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) اسب دم دراز. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). گویند اصل آن رِفَّل است. ( اقرب الموارد ).

رفن. [رِ ف ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهر کرد. سکنه آن 915 تن. آب آن از رودخانه سرخون. محصول عمده آنجا غلات و برنج. صنایع دستی زنان آن گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۱°۴۰′۲۳″ شمالی ۵۰°۳۷′۱۲″ شرقی / ۳۱٫۶۷۳۰۶°شمالی ۵۰٫۶۲۰۰۰°شرقی / 31.67306; 50.62000
فهرست روستاهای شهرستان اردل
فهرست روستاهای ایران
رفن، روستایی از توابع بخش میانکوه شهرستان اردل در استان چهارمحال و بختیاری ایران است.
این روستا در دهستان میانکوه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۶۳ نفر (۱۹۸خانوار) بوده است.
جاذبه های گردشگری روستا

گویش مازنی

/rafen/ نام مرتعی در لفور سوادکوه

نام مرتعی در لفور سوادکوه



کلمات دیگر: